به علت به‌روزرسانی سرورها، ممکن است برخی از بخش‌های وب‌سایت و نرم‌افزارهای فست دیکشنری در دسترس نباشند.
فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Dub

dʌb dʌb
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - transitive adverb C1
    با تماس شمشیر به شانه شخصی لقب شوالیه به او اعطا کردن،واگذاری مقام کردن، چرب کردن، (در سینما) فیلم را دوبله کردن
    • - The king himself dubbed him a knight.
    • - پادشاه شخصاً به او عنوان اشرافی اعطا کرد.
    • - They dubbed the new invention "laser."
    • - آنان اختراع جدید را «لیزر» نامیدند.
    • - This film has been dubbed from English into Persian.
    • - این فیلم از انگلیسی به فارسی دوبله شده است.
    • - a dubbed film
    • - فیلم دوبله‌شده
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد dub

  1. verb name, label something
    Synonyms: baptize, bestow, call, christen, confer, denominate, designate, entitle, knight, nickname, style, tag, term, title

Phrasal verbs

  • dub in

    (فیلم و تلویزیون و غیره) صداگذاری کردن

ارجاع به لغت dub

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dub» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dub

لغات نزدیک dub

پیشنهاد بهبود معانی