فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Bestow

bɪˈstoʊ bɪˈstəʊ

گذشته‌ی ساده:

bestowed

شکل سوم:

bestowed

سوم‌شخص مفرد:

bestows

وجه وصفی حال:

bestowing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive

بخشیدن، ارزانی داشتن (با on یا upon )

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

to bestow praise

ستودن

to bestow much time on a project

وقت زیاد صرف طرحی کردن

نمونه‌جمله‌های بیشتر

the bestowal of goods

انبار کردن کالاها

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bestow

  1. verb give, allot
    Synonyms:
    give grant present offer award hand out donate confer impart devote commit allot render to entrust gift bequeath accord favor give away apportion come through kick in lavish put out honor with
    Antonyms:
    take refuse deprive

ارجاع به لغت bestow

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bestow» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bestow

لغات نزدیک bestow

پیشنهاد بهبود معانی