گذشتهی ساده:
bestowedشکل سوم:
bestowedسومشخص مفرد:
bestowsوجه وصفی حال:
bestowingبخشیدن، ارزانی داشتن (با on یا upon )
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to bestow praise
ستودن
to bestow much time on a project
وقت زیاد صرف طرحی کردن
the bestowal of goods
انبار کردن کالاها
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bestow» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bestow