امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Give

ɡɪv ɡɪv
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    gave
  • شکل سوم:

    given
  • سوم‌شخص مفرد:

    gives
  • وجه وصفی حال:

    giving

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive A1
واگذار کردن، دادن (به)، دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- Iraj gave me a book.
- ایرج کتابی به من داد.
- Yesterday, he gave his daughter in marriage.
- دیروز دخترش را شوهر داد.
verb - transitive
بخشیدن، اهدا کردن، تقدیم کردن، هدیه دادن
- He gave me a book for Nowruz.
- به مناسبت نوروز کتابی به من هدیه کرد.
verb - transitive
فدا کردن، تسلیم کردن، وقف کردن، تخصیص دادن
- He gave his weapon to the police.
- او سلاح خود را به پلیس تسلیم کرد.
- She gave her life to literature.
- او عمر خود را وقف ادبیات کرد.
- They gave their lives for their country.
- آن‌ها جان خود را فدای وطن کردند.
verb - transitive
سرایت دادن
- He gave us his cold.
- سرماخوردگی خود را به ما سرایت داد.
verb - transitive
بیان کردن، شرح دادن
verb - transitive
نسبت دادن به
verb - transitive
ارائه دادن، به معرض نمایش گذاشتن
- He gave us his thanks.
- مراتب تشکر خود را به ما ابراز داشت.
- The snow was heavy and the ceiling gave.
- برف سنگین بود و طاق فروریخت.
verb - transitive
پرداخت کردن
verb - transitive
فروختن
- She gives herself for money.
- آن زن خود را در مقابل پول می‌فروشد.
verb - transitive
راه داشتن به، منتهی شدن‌ به
- The window gives to the garden.
- پنجره رو به باغ است.
verb - intransitive
رساندن، افکندن
- Give my greeting to your brother.
- سلام مرا به برادرتان برسانید.
verb - intransitive
اتفاق افتادن
verb - intransitive
- کردن
- to give a suggestion
- پیشنهاد کردن
- He gave a long speech.
- نطقی طولانی کرد.
noun
دهش
noun
خمش
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد give

  1. verb contribute, supply, transfer
    Synonyms:
    accord administer allow ante up award bequeath bestow cede come across commit confer consign convey deed deliver dish out dispense dispose of dole out donate endow entrust fork over furnish gift grant hand down hand out hand over heap upon lavish upon lay upon lease let have make over parcel out part with pass down pass out permit pony up present provide relinquish remit sell shell out subsidize throw in tip transmit turn over vouchsafe will
    Antonyms:
    hold keep take
  1. verb communicate
    Synonyms:
    air announce be a source of broadcast carry deliver emit express furnish impart issue notify present pronounce publish put read render state supply transfer transmit utter vent ventilate
    Antonyms:
    conceal keep refrain withhold
  1. verb demonstrate, proffer
    Synonyms:
    administer bestow confer dispense display evidence extend furnish hold out indicate issue manifest minister offer pose present produce provide put on render return set forth show tender yield
    Antonyms:
    keep
  1. verb yield, collapse
    Synonyms:
    allow bend bow to break cave cede concede contract crumble crumple devote fail fall flex fold fold up give way go grant hand over lend open recede relax relent relinquish retire retreat sag shrink sink slacken surrender weaken
    Antonyms:
    fight hold up withstand
  1. verb perform action
    Synonyms:
    address apply bend buckle down cause devote direct do engender lead make occasion produce throw turn

Phrasal verbs

  • give away

    اهدا کردن

    شوهر دادن

    فاش کردن، سوتی دادن، لو دادن

  • give back

    پس دادن، برگرداندن

    کمک‌ دادن، همکاری کردن، هم‌بخشی کردن

  • give forth

    بیرون دادن، منتشر کردن، جاری کردن

  • give in

    تسلیم شدن، دست برداشتن

    تسلیم کردن، دادن، ارائه دادن

    شکست را پذیرفتن، تسلیم شدن

  • give off

    منتشر کردن، پخش کردن، متصاعد کردن، دادن (بو و حرارت و غیره)، آزاد کردن (گاز و غیره)

  • give out

    اعلام کردن، آشکار کردن

    بیرون دادن، بیرون ریختن

    توزیع کردن، پخش کردن

    شکست خوردن، موفق نشدن

    از حال رفتن، غش کردن

  • give over

    دست نگه داشتن، متوقف شدن

    سپردن، واگذار کردن، تفویض کردن

    تسلیم شدن

  • give up

    سپردن، واگذار کردن

    دست برداشتن

    ول کردن، رها کردن

    دلسرد شدن

    تسلیم شدن، (از حق خود) گذشتن

Collocations

  • give ground

    عقب‌نشینی کردن، تسلیم شدن، سر فرود آوردن

Idioms

  • give ground

    عقب‌نشینی کردن، کوتاه آمدن

  • give it to

    (عامیانه) سرزنش کردن، تنبیه کردن، کتک زدن

  • give notice to

    اعلام کردن به، اخطار کردن، آگاهی دادن

  • give or take

    با یه مقدار بالا یا پایین، یه‌کم این‌ور اون‌ور، بگی‌نگی، حدوداً، تقریباً (کمی بیشتر یا کمتر از مقدار یا زمان ذکر شده)

ارجاع به لغت give

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «give» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/give

لغات نزدیک give

پیشنهاد بهبود معانی