واگذار کردن، دادن (به)، دادن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
Iraj gave me a book.
ایرج کتابی به من داد.
Yesterday, he gave his daughter in marriage.
دیروز دخترش را شوهر داد.
بخشیدن، اهدا کردن، تقدیم کردن، هدیه دادن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He gave me a book for Nowruz.
به مناسبت نوروز کتابی به من هدیه کرد.
فدا کردن، تسلیم کردن، وقف کردن، تخصیص دادن
He gave his weapon to the police.
او سلاح خود را به پلیس تسلیم کرد.
She gave her life to literature.
او عمر خود را وقف ادبیات کرد.
They gave their lives for their country.
آنها جان خود را فدای وطن کردند.
سرایت دادن
He gave us his cold.
سرماخوردگی خود را به ما سرایت داد.
بیان کردن، شرح دادن
نسبت دادن به
ارائه دادن، به معرض نمایش گذاشتن
He gave us his thanks.
مراتب تشکر خود را به ما ابراز داشت.
The snow was heavy and the ceiling gave.
برف سنگین بود و طاق فروریخت.
پرداخت کردن
فروختن
She gives herself for money.
آن زن خود را در مقابل پول میفروشد.
راه داشتن به، منتهی شدن به
The window gives to the garden.
پنجره رو به باغ است.
رساندن، افکندن
Give my greeting to your brother.
سلام مرا به برادرتان برسانید.
اتفاق افتادن
- کردن
to give a suggestion
پیشنهاد کردن
He gave a long speech.
نطقی طولانی کرد.
دهش
خمش
اهدا کردن، بخشیدن، تقدیم کردن، پیشکش کردن (بخشیدن چیزی به کسی بدون درخواست پول)
(معمولاً غیرعمدی و ناخودآگاه) فاش کردن، لو دادن، برملا کردن، افشا کردن
(از روی اشباهی مهلک) گل بدی را دریافت کردن، امتیاز دادن، بازی را واگذار کردن، پیروزی را به حریف تقدیم کردن
(نسبتبه فردی) احساسات پنهان خود را آشکار کردن
(در مراسم ازدواج) عروس را به داماد سپردن (همراهی زن درحال ازدواج به سمت شریک زندگی آیندهاش در جلوی کلیسا و صدور اجازهی ازدواج)
بیرون دادن، منتشر کردن، جاری کردن
منتشر کردن، پخش کردن، متصاعد کردن، دادن (بو و حرارت و غیره)، آزاد کردن (گاز و غیره)
اعلام کردن، آشکار کردن
بیرون دادن، بیرون ریختن
توزیع کردن، پخش کردن
شکست خوردن، موفق نشدن
از حال رفتن، غش کردن
دست کشیدن، تسلیم شدن، منصرف شدن (از حدس زدن چیزی)
رها کردن، از دست دادن، چشمپوشی کردن، صرفنظر کردن، واگذار کردن، دل کندن
دلسرد شدن، منصرف شدن، دست کشیدن، ادامه ندادن، کنار گذاشتن (ادامه ندادن کاری بهخاطر سختی زیاد)
ترک کردن، ول کردن، کنار گذاشتن، دست کشیدن (ترک کردن عادت)
دست کشیدن، رها کردن، کنار گذاشتن (انجام ندادن کاری که معمولاً انجام میشود)
قطع رابطه کردن، رها کردن، دست کشیدن
قطع امید کردن، انتظار کسی را نکشیدن، ناامید شدن (از آمدن کسی)
تسلیم شدن، تحویل دادن (خود را تسلیم کسی کردن)
زادن، زاییدن، موجب شدن
عقبنشینی کردن، تسلیم شدن، سر فرود آوردن
عقبنشینی کردن، کوتاه آمدن
(عامیانه) سرزنش کردن، تنبیه کردن، کتک زدن
اعلام کردن به، اخطار کردن، آگاهی دادن
با یه مقدار بالا یا پایین، یهکم اینور اونور، بگینگی، حدوداً، تقریباً (کمی بیشتر یا کمتر از مقدار یا زمان ذکر شده)
give to understand (or believe)
فهماندن، وانمود کردن، حالی کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «give» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/give