گذشتهی ساده:
flexedشکل سوم:
flexedسومشخص مفرد:
flexesوجه وصفی حال:
flexingشکل جمع:
flexesخم کردن (دست، پا و...)، منقبض کردن، سفت کردن (عضله)
As he was diving into the water, he flexed his muscles.
وقتی میخواست در آب شیرجه برود عضلاتش را منقبض کرد.
Flex your biceps so that I can measure them.
عضلهی بازویت را سفت کن تا آن را اندازه بگیرم.
He lay on his back and flexed his knees.
او به پشت خوابید و زانوهای خود را خم کرد.
خم کردن، پیچ دادن، تاب دادن، قوس دادن (بدون شکستن)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The plastic rod flexed easily without snapping.
میلهی پلاستیکی بهراحتی بدون اینکه بشکند، خم شد.
Due to the storm, some of the older trees flexed considerably in the strong wind.
بهدلیل طوفان، برخی از درختان قدیمی در باد شدید بهطور قابل توجهی تاب برداشتند.
He flexed the sheet metal to fit it into the new frame.
او ورق فلزی را پیچاند تا آن را در قاب جدید جا دهد.
تطبیق دادن، تغییر دادن، سازگار شدن
The school decided to flex its schedule to better suit students' needs.
مدرسه تصمیم گرفت برنامهی خود را برای سازگاری بهتر با نیازهای دانشآموزان، تغییر دهد.
This workspace is designed to flex for different team sizes.
این فضای کاری طوری طراحی شده که برای اندازههای مختلف تیمها قابل تطبیق باشد.
پُز دادن، فخر فروختن، خودنمایی کردن، به رخ کشیدن
Stop flexing your new phone; we all saw it already.
بس کن دیگه، پُز گوشی جدیدتو نده، همه دیدنش.
She loves to flex her designer clothes on Instagram.
او عاشق خودنمایی با لباسهای مارکدارش در اینستاگرامه.
Once again Germany flexed its military muscles.
یکبار دیگر آلمان قدرت نظامی خود را به رخ کشید.
منعطف کار کردن (بهگونهای ساعات کاری توسط خود شخص تعیین شود)
She decided to flex after her child was born.
او تصمیم گرفت بعداز به دنیا آمدن فرزندش بهصورت منعطف کار کند.
The company is trialing a new system that will allow staff to flex more easily.
این شرکت درحال آزمایش سیستم جدیدی است که به کارکنان اجازه میدهد راحتتر منعطف کار کنند.
انگلیسی بریتانیایی سیم، کابل
The flex of this vacuum cleaner is too short.
سیم این جاروبرقی خیلی کوتاه است.
I had to replace the flex because the plastic cover was worn out.
مجبور شدم کابل را تعویض کنم زیرا روکش پلاستیکی آن خراب شده بود.
خم کردن، انقباض (عضله)
He gave a flex of his bicep to show off his strength.
او عضلهی بازویش منقبض کرد تا قدرتش را نشان دهد.
The yoga instructor demonstrated the pose with a slow and controlled flex of her spine.
مربی یوگا این وضعیت را با خم کردن آهسته و کنترلشدهی ستون فقراتش نشان داد.
انعطافپذیری، خاصیت خمشوندگی (بدون شکسته شدن)
This type of wood has a natural flex that makes it ideal for curved furniture.
این نوع چوب خاصیت خمشوندگی طبیعی دارد که آن را برای مبلمان منحنی ایدهآل میکند.
Engineers measured the flex of the metal under high pressure.
مهندسان انعطافپذیری فلز را تحت فشار زیاد اندازهگیری کردند.
انگلیسی آمریکایی آپارتمان فلِکس (آپارتمانی با دیوار موقتی)
This flex has a temporary wall creating a small second bedroom.
این آپارتمان فلکس دیوار موقتی دارد که اتاقخواب کوچک دومی ساخته است.
The flex unit can be converted into either a one-bedroom or two-bedroom layout.
این آپارتمان فلکس میتواند بهصورت یکخوابه یا دوخوابه تنظیم شود.
The flex includes a movable partition that turns part of the living room into an office.
این آپارتمان فلکس دارای دیوار متحرکی است که بخشی از پذیرایی را به دفتر کار تبدیل میکند.
پُز، خودنمایی، فخرفروشی
That car he rented for the weekend is just a flex for social media.
اون ماشینی که برای آخرهفته اجاره کرده، فقط یه پُزه برای اینستاگرام.
His “I only fly first class” comment was a major flex.
حرفش که گفت "فقط با فرستکلاس سفر میکنم"، یه فخرفروشی اساسی بود.
منعطف، شناور
The new policy includes guidelines for flex time and remote work.
سیاست جدید شامل دستورالعملهایی برای ساعات کاری شناور و کار از راه دور است.
Employees appreciate their flex work schedule.
کارمندان از برنامهی کاری منعطف خود ممنون هستند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «flex» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/flex