گذشتهی ساده:
curvedشکل سوم:
curvedسومشخص مفرد:
curvesوجه وصفی حال:
curvingشکل جمع:
curvesمنحنی، خط خمیده، انحنا ، پیچ
The car sped around the sharp curve in the road.
ماشین باسرعت دور پیچ تند جاده چرخید.
The artist drew a gentle curve to represent the hillside.
هنرمند منحنی ملایمی برای نشان دادن دامنهی تپه کشید.
Here the train goes around a curve.
خط آهن در اینجا دور میزند.
the curve of the river
انحنای رودخانه
نمودار، منحنی نمودار
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The price curve has been rising.
نمودار قیمتها در حال صعود است.
Economists are closely monitoring the inflation curve.
اقتصاددانان از نزدیک منحنی تورم را زیر نظر دارند.
ورزش کات (منحنی)، قوس
The pitcher's signature curve fooled the batter.
پرتاب قوسدار مخصوص پیچر، بَتِر را فریب داد.
The unexpected curve of the ball made it impossible to catch.
کات غیرمنتظرهی توپ، گرفتن آن را غیرممکن کرد.
انگلیسی آمریکایی اتفاق غیرمنتظره، مانع (اتفاق شکهکنندهای که سروکله زدن با آن برای دیگران سخت است)
The sudden change in project requirements was a real curve for the team.
تغییر ناگهانی در الزامات پروژه چالشی غیرمنتظره برای تیم بود.
The unexpected budget cut was a financial curve they had to navigate.
کاهش غیرمنتظرهی بودجه مانع مالی بود که آنها باید از آن عبور میکردند.
دور زدن (حرکت در منحنی)، خم کردن، پیچیدن، پیچاندن، قوسدار کردن
Curve the line carefully.
خط را با دقت قوسدار بکن.
His lips were curved in a smile.
لبخند به لبانش انحنایی بخشیده بود.
The river curves around the hill.
رودخانه تپه را دور میزند.
The missile curved toward its target.
موشک به سوی هدف دور زد.
نمودار منحنی شکل، نمودار غیرخطی
(مکانیک) منحنی نگار، چولنگار
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «curve» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/curve