فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Concave

ˈkɑːnkeɪv ˈkɒŋkeɪv

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective noun

کاو، مقعر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

The concave mirror was used to reflect light in a specific direction.

از آیینه‌ی مقعر برای انعکاس نور در جهت خاصی استفاده می‌شد.

The concave shape of the bowl made it perfect for holding soup.

شکل مقعر کاسه آن را برای نگهداری سوپ عالی کرده است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The concave lens helped to correct the patient's nearsightedness.

عدسی مقعر به اصلاح نزدیک‌بینی بیمار کمک کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد concave

  1. adjective curved, depressed
    Synonyms:
    rounded round hollow curved sunken dented scooped indented cupped dipped hollowed sagging dimpled excavated depressed incurved incurvate incurvated biconcave
    Antonyms:
    convex distended

ارجاع به لغت concave

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «concave» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/concave

لغات نزدیک concave

پیشنهاد بهبود معانی