گذشتهی ساده:
roundedشکل سوم:
roundedسومشخص مفرد:
roundsوجه وصفی حال:
roundingصفت تفضیلی:
rounderصفت عالی:
roundestگردی، دوره، گردش
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
the round of human beliefs
گسترهی اعتقادات بشری
a round of Nowruz parties
یک دوره مهمانیهای نوروز
the round of seasons
گردش فصلهای سال
نوبت، دور
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She received three rounds of applause.
سه بار برایش کف زدند.
We played two rounds of backgammon.
دو دست تختهنرد بازی کردیم.
a round of poker
یک دور بازی پوکر
the second round of championship games
دورهی دوم مسابقات قهرمانی
a policeman making his nightly rounds
پلیسی که گشت شبانهی خود را انجام میدهد
گرد، منحنی، دایرهوار
a round table
یک میز گرد
زیاد، تند، شدید
صحیح، رند
گرد کردن، کامل کردن، تکمیل کردن
گرد کردن، بیخرده کردن
(کشتیرانی) طنابها را به درون کشتی کشیدن
(کشتیرانی) سینهی کشتی را به سوی جریان باد چرخاندن
1- شایع بودن 2- (پلیس یا مأمور گشت و غیره) گشت زدن، دور زدن
غیرکروی، آنچه که کاملاً گرد نیست
1- شایع بودن 2- (پلیس یا مأمور گشت و غیره) گشت زدن، دور زدن
(سالن تئاتر و غیره) دارای صندلی در چهار طرف صحنه
(مجسمه) سهبعدی (نه حک شده روی صفحه)
واقعینما
1- (دکتر) به عیادت بیماران در بیمارستان رفتن 2- گشت زدن
حدوداً، تقریباً
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «round» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/round