آیکن بنر

لیست کامل اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Collocations
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۷ شهریور ۱۴۰۴

    Round

    raʊnd raʊnd raʊnd

    گذشته‌ی ساده:

    rounded

    شکل سوم:

    rounded

    سوم‌شخص مفرد:

    rounds

    وجه وصفی حال:

    rounding

    صفت تفضیلی:

    rounder

    صفت عالی:

    roundest

    معنی round | جمله با round

    noun countable A2

    گردی، دوره، گردش

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    the round of human beliefs

    گستره‌ی اعتقادات بشری

    a round of Nowruz parties

    یک دوره مهمانی‌های نوروز

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    the round of seasons

    گردش فصل‌های سال

    noun countable

    نوبت، دور

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری

    She received three rounds of applause.

    سه بار برایش کف زدند.

    We played two rounds of backgammon.

    دو دست تخته‌نرد بازی کردیم.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a round of poker

    یک دور بازی پوکر

    the second round of championship games

    دوره‌ی دوم مسابقات قهرمانی

    a policeman making his nightly rounds

    پلیسی که گشت شبانه‌ی خود را انجام می‌دهد

    adjective adverb

    گرد، منحنی، دایره‌وار

    a round table

    یک میز گرد

    adjective

    زیاد، تند، شدید

    adjective

    صحیح، رند

    verb - transitive

    گرد کردن، کامل کردن، تکمیل کردن

    verb - transitive

    گرد کردن، بی‌خرده کردن

    غذا و آشپزی ران گاو

    round, ران گاو
    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی غذا و آشپزی

    مشاهده
    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد round

    1. adjective ball-shaped; semicircular area
      Synonyms:
      rounded circular curved oval spherical ringed arched bent coiled spiral globular bulbous arciform orbicular rotund curvilinear looped globose orbiculate egg-shaped annular arced discoid disk-shaped orbed spheroid elliptical cylindrical domical
    1. adjective complete
      Synonyms:
      whole full done finished entire undivided unbroken solid accomplished rounded
      Antonyms:
      incomplete unfinished lacking
    1. adjective full-bodied, ample in size
      Synonyms:
      large generous rounded plump chubby tubby fleshy rotund expansive pudgy plumpish roly-poly
      Antonyms:
      small inadequate tiny
    1. adjective resonant, rich in sound
      Synonyms:
      full sonorous ringing resounding vibrant mellifluous consonant rotund plangent orotund
      Antonyms:
      soft weak low
    1. adjective honest, direct
      Synonyms:
      straightforward frank candid outspoken plain blunt free vocal unmodified
      Antonyms:
      dishonest deceitful indirect
    1. adverb approximate
      Synonyms:
      nearly almost about around roughly near close to practically just about most as good as all but in the neighborhood of
      Antonyms:
      exact precise definite
    1. noun globe, ball; semicircular area
      Synonyms:
      circle ring curve sphere disc orb band loop eye wheel arch bow bend hoop gyre arc ball circlet curvature disk orbit ringlet equator
    1. noun cycle, stage
      Synonyms:
      period stage division level bout turn round trip lap tour beat rotation revolution circuit course sequence series succession schedule session routine performance compass ambit circulation wheel gyration whirl circumvolution
    1. noun unit of ammunition
      Synonyms:
      bullet shot shell cartridge load charge discharge
    1. verb turn; encircle
      Synonyms:
      circle turn surround go around skirt ring compass encompass circulate revolve rotate spin whirl wheel gyrate pivot roll flank bypass gird girdle circumnavigate hem begird
    1. verb make curved; remove angles
      Synonyms:
      curve bend shape form bow mold arch curl smooth loop crook coil polish refine slick sleek whorl convolute recurve perfect

    Phrasal verbs

    round in

    (کشتیرانی) طنابها را به درون کشتی کشیدن

    round to

    (کشتیرانی) سینه‌ی کشتی را به سوی جریان باد چرخاندن

    round up

    گردآوری کردن، جمع‌آوری کردن، جمع کردن

    (به‌طور افزایشی) گرد کردن، (روبه‌بالا) رند کردن

    Collocations

    go the round (or rounds)

    1- شایع بودن 2- (پلیس یا مأمور گشت و غیره) گشت زدن، دور زدن

    out of round

    غیر‌کروی، آنچه که کاملاً گرد نیست

    Idioms

    go the round (or rounds)

    1- شایع بودن 2- (پلیس یا مأمور گشت و غیره) گشت زدن، دور زدن

    in the round

    (سالن تئاتر و غیره) دارای صندلی در چهار طرف صحنه

    (مجسمه) سه‌بعدی (نه حک شده روی صفحه)

    واقعی‌نما

    make one's rounds

    1- (دکتر) به عیادت بیماران در بیمارستان رفتن 2- گشت زدن

    round about

    حدوداً، تقریباً

    لغات هم‌خانواده round

    noun
    round, rounders, roundness
    adjective
    round, rounded
    verb - transitive
    round
    adverb
    round, roundly

    سوال‌های رایج round

    گذشته‌ی ساده round چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده round در زبان انگلیسی rounded است.

    شکل سوم round چی میشه؟

    شکل سوم round در زبان انگلیسی rounded است.

    وجه وصفی حال round چی میشه؟

    وجه وصفی حال round در زبان انگلیسی rounding است.

    سوم‌شخص مفرد round چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد round در زبان انگلیسی rounds است.

    صفت تفضیلی round چی میشه؟

    صفت تفضیلی round در زبان انگلیسی rounder است.

    صفت عالی round چی میشه؟

    صفت عالی round در زبان انگلیسی roundest است.

    ارجاع به لغت round

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «round» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/round

    لغات نزدیک round

    • - roumania
    • - roumanian
    • - round
    • - round a bend
    • - round about
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    interceptor into ironically isn't it looks like it takes two to tango item of news I've Jan jat jaw JK jupiter judicable juggler قانون‌گذاری قیمومت غنج ارجاع ارزش‌گذاری ارغنون نصیب نغمه نغمه‌سرا نغمه‌خوان مقننه کارگزاری مغفرت تغافل کامکار
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.