گذشتهی ساده:
loadedشکل سوم:
loadedسومشخص مفرد:
loadsوجه وصفی حال:
loadingشکل جمع:
loadsبار، محموله
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کاربردی فوق متوسط
He carried the load up the stairs.
او بار را از پلهها بالا برد.
He delivered his load.
او محمولهی خود را تحویل داد.
The branch is bending under its load of snow.
شاخه زیر بار برف خم شده است.
the load to which the bridge is subjected
فشاری که بر پل وارد میآید
the caseload of a social worker
پروندههای محوله به یک مددکار اجتماعی
loads of friends and acquaintances
یک دنیا دوست و آشنا
an artist with loads of energy
هنرمندی با یک عالمه انرژی
a heavy load
بار سنگین
a load of care
بارنگرانی
فیزیک بار الکتریکی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
We need to reduce the load during peak hours.
باید در ساعات اوج مصرف، بار الکتریکی را کاهش دهیم.
When the factory started all machines at once, the load spiked.
وقتی کارخانه همهی دستگاهها را همزمان روشن کرد، بار الکتریکی ناگهان بالا رفت.
کار، مسئولیت
Everyone must carry his share of the load in this house.
هرکسی باید سهم مسئولیت خود را در خانه انجام بدهد.
This heavy workload is backbreaking.
این بار سنگین کار کمرشکن است.
the course load of each student
میزان کار درسی هر دانشجو
weekly teaching load
میزان تدریس هفتگی
بار روحی، بار عاطفی، بار روانی، فشار روحی، رنج و سختی
Talking to a friend can sometimes ease the emotional load.
صحبت کردن با دوست، گاهی میتواند بار عاطفی را سبکتر کند.
After the accident, the guilt became a heavy load on his mind.
بعداز تصادف، احساس گناه به بار سنگینی در ذهنش تبدیل شد.
a load off one's mind
رفع دلواپسی و دردسر کسی
یک بار شستوشو، یک نوبت لباسشویی (میزان لباسی که در شسته میشود)
The machine can handle large loads without any problem.
این ماشین میتواند بارهای بزرگ لباس را بدون مشکل بشوید.
I need to do a load of laundry before the weekend.
باید قبلاز آخر هفته یک بار لباسشویی انجام بدهم.
بارگیری کردن، بار زدن، پر کردن، چیدن (در درستگاه یا وسیلهی نقلیه)
Load the dishes into the dishwasher and start it.
ظرفها را داخل ماشین ظرفشویی بچین و آن را روشن کن.
They spent the morning loading boxes onto the truck.
آنها تمام صبح را مشغول بار زدن جعبهها در کامیون بودند.
The cargo ship is loading.
کشتی باری دارد بارگیری میکند.
The boat was loaded with passengers.
کشتی از مسافر پر بود.
The bus is loading right now.
اتوبوس هماکنون دارد مسافر میگیرد.
to load a wagon
واگن را بارگیری کردن
to load wheat into a truck
گندم بار کامیون کردن
This poem is loaded with meaning.
این شعر پرمعنی است.
to load a person with honors
کسی را غرق در افتخار کردن
a novel that is loaded with excitement
رمانی که پر است از هیجان
to load an expense account
در صورت هزینهها دستکاری کردن
مسلح کردن، پر کردن، خشابگذاری کردن، گلولهگذاری کردن، فیلم انداختن در دوربین
The soldier quickly loaded his rifle.
سرباز بهسرعت اسلحهاش را پر کرد.
She loaded another roll of film into the camera.
او یک حلقه فیلم دیگر داخل دوربین گذاشت.
to load a rifle
تفنگ را پر کردن
a muzzle-loading gun
تفنگ سرپر
a loaded camera
دوربین پر (از فیلم)
a loaded revolver
هفتتیر پر
Mortars that load at the muzzle
خمپارههایی که از سر لولهی خمپارهانداز پر میشوند
کامپیوتر بارگذاری کردن، نصب کردن، روی کامپیوتر ریختن، بالا آوردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کامپیوتر
The app won’t load properly on my laptop.
این برنامه روی لپتاپم درست بالا نمیآید.
Load the files onto the hard drive before you continue.
قبلاز ادامه، فایلها را روی هارد بارگذاری کن.
لود شدن، بارگذاری شدن، بالا آمدن، باز شدن
It takes a few seconds for the game to load.
چند ثانیه طول میکشد تا بازی لود شود.
The website takes forever to load.
خیلی طول میکشد این سایت بالا بیاید.
(suffix-) برای نشان دادن ظرفیتی پر از چیزی
We saw carloads of students heading to the concert.
ماشینماشین دانشجو داشت به کنسرت میرفت.
A truckload of apples arrived this morning.
امروز صبح یک کامیون پُر از سیب رسید.
a carload of people
یک اتومبیل پر از آدم
a boatload of tourists
یک کشتی پر از توریست
a truckload of coal
کامیون زغالسنگ
(در بازیهای با تاس مانند نرد) تاس تقلبی
بار زدن کامیون
(عامیانه) 1- گوش کردن، شنیدن 2- دیدن، نگاه کردن
(عامیانه) مست بودن
1- تاس تقلبی به کار بردن 2- کلاه سر کسی رفتن یا گذاشتن
گذشتهی ساده load در زبان انگلیسی loaded است.
شکل سوم load در زبان انگلیسی loaded است.
شکل جمع load در زبان انگلیسی loads است.
وجه وصفی حال load در زبان انگلیسی loading است.
سومشخص مفرد load در زبان انگلیسی loads است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «load» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/load