فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Coordination

koʊˌɔːrdnˈeɪʃn kəʊˌɔːdəˈneɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    coordinations

توضیحات

حالت نوشتاری در انگلیسی بریتانیایی co-ordination است.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun uncountable C1
    هماهنگی، هماهنگ‌ بودن، هماهنگ‌سازی، تناسب، توازن، هارمونی، ست بودن
    • - muscle coordination
    • - هماهنگی عضلات (ماهیچه‌ها)
    • - The game requires hand-eye coordination.
    • - این بازی به هماهنگی دست و چشم نیاز دارد.
    • - the coordination of relief efforts
    • - هماهنگ‌سازی اقدامات امدادی
    • - the co-ordination of our schedules
    • - توازن برنامه‌های ما
    • - the coordination of the colors
    • - هارمونی رنگ‌ها
    • - Think about co-ordination when choosing your outfit.
    • - هنگام انتخاب لباس خود به ست بودن فکر کنید.
    • - The various parts of a ministry should have complete co-ordination.
    • - بخش‌های گوناگون هر وزارتخانه باید (با هم) هماهنگی کامل داشته باشند.
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
  • noun uncountable
    دستور زبان زبان‌شناسی (استفاده از علائم صوری برای مرتبط کردن جملات و جمله‌واره‌ها و پاراگراف‌ها به یکدیگر) هم‌پایگی
    • - Coordination is sensitive to the linear order of words.
    • - هم‌پایگی به ترتیب خطی کلمات حساس است.
    • - co-ordination of adjectives
    • - هم‌پایگی صفت‌ها
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد coordination

  1. noun The skillful and effective interaction of movements
    Antonyms: incoordination

لغات هم‌خانواده coordination

ارجاع به لغت coordination

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «coordination» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/coordination

لغات نزدیک coordination

پیشنهاد بهبود معانی