شکل جمع:
coordinationsحالت نوشتاری در انگلیسی بریتانیایی co-ordination است.
هماهنگی، هماهنگ بودن، هماهنگسازی، تناسب، توازن، هارمونی، ست بودن
muscle coordination
هماهنگی عضلات (ماهیچهها)
The game requires hand-eye coordination.
این بازی به هماهنگی دست و چشم نیاز دارد.
the coordination of relief efforts
هماهنگسازی اقدامات امدادی
the co-ordination of our schedules
توازن برنامههای ما
the coordination of the colors
هارمونی رنگها
Think about co-ordination when choosing your outfit.
هنگام انتخاب لباس خود به ست بودن فکر کنید.
The various parts of a ministry should have complete co-ordination.
بخشهای گوناگون هر وزارتخانه باید (با هم) هماهنگی کامل داشته باشند.
دستور زبان زبانشناسی (استفاده از علائم صوری برای مرتبط کردن جملات و جملهوارهها و پاراگرافها به یکدیگر) همپایگی
آموزش دستور زبان انگلیسی از مبتدی تا پیشرفته
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Coordination is sensitive to the linear order of words.
همپایگی به ترتیب خطی کلمات حساس است.
co-ordination of adjectives
همپایگی صفتها
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «coordination» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/coordination