صفت تفضیلی:
rawerصفت عالی:
rawestخام، نپخته
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
Eating raw eggs can be risky due to bacteria.
خوردن تخممرغ خام ممکن است بهخاطر وجود باکتری خطرناک باشد.
Sushi often contains slices of raw fish.
سوشی اغلب شامل برشهایی از ماهی خام است.
raw meat
گوشت خام
raw vegetables
سبزیجات خام
پردازشنشده، در حالت اولیه، فرآورینشده، تصفیهنشده، خام
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
We must reduce our dependence on raw materials by recycling more.
باید وابستگی خود به مواد خام را با بازیافت بیشتر کاهش دهیم.
Raw sewage was released into the river, causing serious pollution.
فاضلاب تصفیهنشده به رودخانه ریخته شد و آلودگی شدیدی به وجود آورد.
raw whiskey
ویسکی نارس
raw wool
پشم خام
خام، پردازشنشده، تحلیلنشده، اولیه (اطلاعات، داده و...)
Raw information is often messy and requires careful sorting and interpretation.
اطلاعات خام اغلب نامنظم هستند و نیاز به دستهبندی و تفسیر دقیق دارند.
All we have so far are raw figures, and they might change after validation.
آنچه تا الان داریم فقط ارقام اولیه است و ممکن است پساز اعتبارسنجی تغییر کند.
raw data
دادههای پردازشنشده
raw statistics
آمار خام
بیتجربه، نابلد، تازهکار، آموزشندیده، خام
Raw soldiers should not be sent to the front.
سربازان تازهکار را نباید به جبهه فرستاد.
You can’t expect a raw intern to handle such a critical task alone.
نمیتوانی انتظار داشته باشی کارآموزی بیتجربه بهتنهایی از پس چنین کار مهمی بربیاید.
خام، شدید، عمیق، مهارنشده، طبیعی (احساسات)
There was a raw energy in the crowd that night that couldn’t be ignored.
آن شب در جمعیت انرژی شدیدی وجود داشت که نمیشد آن را نادیده گرفت.
The film captured the raw power of human resilience in the face of tragedy.
فیلم قدرت شدید تابآوری انسان را در برابر تراژدی به تصویر کشید.
بیپرده، صادقانه، واقعبینانه، واقعگرایانه، عریان (نوشته)
Critics praised the film for its raw depiction of family conflicts.
منتقدان فیلم را بهخاطر نمایش واقعگرایانهی تنشهای خانوادگی تحسین کردند.
The play’s raw dialogue makes the characters’ pain feel very real.
دیالوگ بیپردهی نمایشنامه، درد شخصیتها را بسیار واقعی جلوه میدهد.
ملتهب، خراشیده، زخمی، دردناک
His hands were raw from working all day without gloves.
دستانش بهخاطر کار کردن تمام روز بدون دستکش، زخمی بودند.
She applied ointment to the raw area to soothe the pain.
او پماد را روی ناحیهی ملتهب زد تا درد را کاهش دهد.
بسیار سرد، استخوانسوز (آبوهوا)
The raw weather made the outdoor work very difficult.
هوای سرد انجام کار در فضای باز را بسیار دشوار کرد.
The hikers struggled to keep warm during the raw, damp evening.
کوهنوردان در شب استخوانسوز و نمناک سخت تلاش میکردند که گرم بمانند.
برهنه، عریان، لخت، بیپوشش
The artist preferred to paint human figures in their raw and natural state.
هنرمند ترجیح میداد پیکرهای انسانی را در حالت برهنه و طبیعی خود نقاشی کند.
The storm stripped the tree of its leaves, leaving raw branches exposed.
طوفان برگهای درخت را کند و شاخههای عریان را نمایان کرد.
As a child I used to swim in the raw.
بچه که بودم لخت و پتی شنا میکردم.
1- دستنخورده، بکر، طبیعی، پردازش یا پرداختنشده 2- لخت و پتی، عریان
صفت تفضیلی raw در زبان انگلیسی rawer است.
صفت عالی raw در زبان انگلیسی rawest است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «raw» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/raw