آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۸ تیر ۱۴۰۴

    Raw

    rɒː rɔː

    صفت تفضیلی:

    rawer

    صفت عالی:

    rawest

    معنی raw | جمله با raw

    adjective B1

    خام، نپخته

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    Eating raw eggs can be risky due to bacteria.

    خوردن تخم‌مرغ خام ممکن است به‌خاطر وجود باکتری خطرناک باشد.

    Sushi often contains slices of raw fish.

    سوشی اغلب شامل برش‌هایی از ماهی خام است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    raw meat

    گوشت خام

    raw vegetables

    سبزیجات خام

    adjective B2

    پردازش‌نشده، در حالت اولیه، فرآوری‌نشده، تصفیه‌نشده، خام

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    We must reduce our dependence on raw materials by recycling more.

    باید وابستگی خود به مواد خام را با بازیافت بیشتر کاهش دهیم.

    Raw sewage was released into the river, causing serious pollution.

    فاضلاب تصفیه‌نشده به رودخانه ریخته شد و آلودگی شدیدی به وجود آورد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    raw whiskey

    ویسکی نارس

    raw wool

    پشم خام

    adjective

    خام، پردازش‌نشده، تحلیل‌نشده، اولیه (اطلاعات، داده و...)

    Raw information is often messy and requires careful sorting and interpretation.

    اطلاعات خام اغلب نامنظم هستند و نیاز به دسته‌بندی و تفسیر دقیق دارند.

    All we have so far are raw figures, and they might change after validation.

    آنچه تا الان داریم فقط ارقام اولیه است و ممکن است پس‌از اعتبارسنجی تغییر کند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    raw data

    داده‌های پردازش‌نشده

    raw statistics

    آمار خام

    adjective

    بی‌تجربه، نابلد، تازه‌کار، آموزش‌ندیده، خام

    Raw soldiers should not be sent to the front.

    سربازان تازه‌کار را نباید به جبهه فرستاد.

    You can’t expect a raw intern to handle such a critical task alone.

    نمی‌توانی انتظار داشته باشی کارآموزی بی‌تجربه به‌تنهایی از پس چنین کار مهمی بربیاید.

    adjective

    خام، شدید، عمیق، مهارنشده، طبیعی (احساسات)

    There was a raw energy in the crowd that night that couldn’t be ignored.

    آن شب در جمعیت انرژی شدیدی وجود داشت که نمی‌شد آن را نادیده گرفت.

    The film captured the raw power of human resilience in the face of tragedy.

    فیلم قدرت شدید تاب‌آوری انسان را در برابر تراژدی به تصویر کشید.

    adjective

    بی‌پرده، صادقانه، واقع‌بینانه، واقع‌گرایانه‌، عریان (نوشته)

    Critics praised the film for its raw depiction of family conflicts.

    منتقدان فیلم را به‌خاطر نمایش واقع‌گرایانه‌ی تنش‌های خانوادگی تحسین کردند.

    The play’s raw dialogue makes the characters’ pain feel very real.

    دیالوگ بی‌پرده‌ی نمایشنامه، درد شخصیت‌ها را بسیار واقعی جلوه می‌دهد.

    adjective

    ملتهب، خراشیده، زخمی، دردناک

    His hands were raw from working all day without gloves.

    دستانش به‌خاطر کار کردن تمام روز بدون دستکش، زخمی بودند.

    She applied ointment to the raw area to soothe the pain.

    او پماد را روی ناحیه‌ی ملتهب زد تا درد را کاهش دهد.

    adjective

    بسیار سرد، استخوان‌سوز (آب‌وهوا)

    The raw weather made the outdoor work very difficult.

    هوای سرد انجام کار در فضای باز را بسیار دشوار کرد.

    The hikers struggled to keep warm during the raw, damp evening.

    کوهنوردان در شب استخوان‌سوز و نمناک سخت تلاش می‌کردند که گرم بمانند.

    adjective

    برهنه، عریان، لخت، بی‌پوشش

    The artist preferred to paint human figures in their raw and natural state.

    هنرمند ترجیح می‌داد پیکرهای انسانی را در حالت برهنه و طبیعی خود نقاشی کند.

    The storm stripped the tree of its leaves, leaving raw branches exposed.

    طوفان برگ‌های درخت را کند و شاخه‌های عریان را نمایان کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    As a child I used to swim in the raw.

    بچه که بودم لخت و پتی شنا می‌کردم.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد raw

    1. adjective not cooked, prepared
      Synonyms:
      uncooked unprepared natural fresh crude immature green unprocessed underdone undercooked unripe rough basic unrefined untreated native organic hard rude coarse bloody unbaked unformed unfashioned unstained unsorted ungraded unfried unpasteurized fibrous callow impure rough-hewn undressed
      Antonyms:
      cooked done well-done
    1. adjective exposed, tender, referring to skin
      Synonyms:
      sensitive sore open naked uncovered skinned wounded bruised cut scratched scraped peeled abraded grazed chafed galled blistered nude unclothed unclad dressed au naturel
      Antonyms:
      healthy healed
    1. adjective inexperienced
      Synonyms:
      green new immature young unskilled untrained unpracticed untried unseasoned ignorant unversed fresh untaught unconversant undisciplined callow
      Antonyms:
      experienced sophisticated
    1. adjective vulgar, nasty
      Synonyms:
      rude crude coarse low dirty foul nasty rough indecent gross mean uncouth unrefined base smutty rank filthy obscene crass pornographic scrupulous
      Antonyms:
      good clean moral

    Idioms

    in the raw

    1- دست‌نخورده، بکر، طبیعی، پردازش یا پرداخت‌نشده 2- لخت و پتی، عریان

    سوال‌های رایج raw

    صفت تفضیلی raw چی میشه؟

    صفت تفضیلی raw در زبان انگلیسی rawer است.

    صفت عالی raw چی میشه؟

    صفت عالی raw در زبان انگلیسی rawest است.

    ارجاع به لغت raw

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «raw» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/raw

    لغات نزدیک raw

    • - ravishing
    • - ravishment
    • - raw
    • - raw data
    • - raw material
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    paddle tennis sphygmomanometer motor home newsletter invoice wetsuit three sheets to the wind job hunting apply alumna antibody food poisoning for example for real for sure رغبت مذمت کردن مذاب ذوب شدن ذوب کردن قلابچه‌ماهی چرم‌ماهی گورخرماهی فیل‌ماهی اعتلا اولویت‌بندی کردن پرآب تهاتر کردن جنوب شرقی جوی
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.