گذشتهی ساده:
bloodiedشکل سوم:
bloodiedسومشخص مفرد:
bloodiesوجه وصفی حال:
bloodyingصفت تفضیلی:
bloodierصفت عالی:
bloodiestانگلیسی بریتانیایی لعنتی، خیلی زیاد، بدجور، احمق، آشغال، پدرسوخته، مزخرف، وحشتناک، کثافت، نکبت
Where is that bloody key?
آن کلید لعنتی کجاست؟
You bloody well knew what you were doing!
خیلی خوب میدونستی داری چی کار میکنی، پدرسوخته!
It was a bloody mess by the end of the night.
آخر شب بدجور افتضاح شده بود.
خونی، خونآلود، خونین، آغشته به خون، پر از خون
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His finger was cut and bloody.
انگشت او بریده و خونی بود.
There was a bloody trail leading into the woods.
ردی خونین بهسمت جنگل ادامه داشت.
وحشیانه، پُرخون، مرگبار، خونین
Stalingrad was the bloodiest battlefield of World War Two.
استالینگراد خونینترین رزمگاه جنگ جهانی دوم بود.
The film depicted a bloody showdown between the two rival factions.
فیلم، رویارویی وحشیانهی بین دو جناح رقیب را به تصویر کشید.
خونی کردن، به خون آغشته کردن، خونآلود کردن
He dipped his finger in the glass and bloodied the water.
انگشتش را در لیوان فرو کرد و آب را خونی کرد.
The blow bloodied his lip, but he kept fighting.
ضربه، لبش را خونآلود کرد اما او به جنگیدن ادامه داد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bloody» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bloody