Bloody

ˈblʌdi ˈblʌdi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    bloodied
  • شکل سوم:

    bloodied
  • سوم‌شخص مفرد:

    bloodies
  • وجه وصفی حال:

    bloodying
  • صفت تفضیلی:

    bloodier
  • صفت عالی:

    bloodiest

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective adverb C2
به رنگ خون، خونی، خون‌آلود، قرمز، خون‌خوار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- His finger was cut and bloody.
- انگشت او بریده و خونی بود.
- He dipped his finger in the glass and bloodied the water.
- انگشتش را در لیوان فرو کرد و آب را خونی کرد.
- Stalingrad was the bloodiest battlefield of World War Two.
- استالین‌گراد خونین‌ترین رزمگاه جنگ جهانی دوم بود.
- Where is that bloody key?
- آن کلید لعنتی کجاست؟
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bloody

  1. adjective bleeding
    Synonyms: blood-soaked, blood-spattered, bloodstained, crimson, ensanguined, gaping, gory, grisly, hematic, hemic, imbrued, open, raw, sanguinary, sanguine, unstaunched, unstopped, wounded
  2. adjective hard-fought
    Synonyms: bloodthirsty, cruel, cutthroat, decimating, ferocious, fierce, gory, grim, heavy, homicidal, murderous, sanguinary, sanguine, savage, slaughterous

لغات هم‌خانواده bloody

ارجاع به لغت bloody

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bloody» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bloody

لغات نزدیک bloody

پیشنهاد بهبود معانی