Gory

ˈɡɔːri ˈɡɔːri
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
خونی، لخته‌شده، جنایت‌آمیز، خونخوار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- gory hands
- دست‌های خون‌آلود
- a gory battle
- نبردی خونین
- a gory story of crime and revenge
- داستانی پر‌خونریزی درباره‌ی جنایت و انتقام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد gory

  1. adjective bloody, horrible
    Synonyms: bleeding, blood-soaked, bloodstained, imbrued, murderous, offensive, sanguinary, sanguine
    Antonyms: mild, pleasant, pleasing

ارجاع به لغت gory

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «gory» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/gory

لغات نزدیک gory

پیشنهاد بهبود معانی