امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Bleeding

ˈbliːdɪŋ ˈbliːdɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    bled
  • شکل سوم:

    bled
  • سوم‌شخص مفرد:

    bleeds

معنی

adjective adverb
خون‌ریزان ،خون‌آینده ،آغشته به خون ،رگ‌زنی، فصد، حجامت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bleeding

  1. verb To drain
    Synonyms:
    sapping reducing exhausting
  1. verb To suffer
    Synonyms:
    grieving agonizing aching
  1. verb Be diffused
    Synonyms:
    running flowing weeping oozing pitying transuding leaking transpiring fleecing seeping spurting percolating extracting gushing exuding extorting exhausting draining leaching blackmailing agonizing
  1. verb To extort money
    Synonyms:
    pauperizing extorting impoverishing strong-arming confiscating blackmailing draining
  1. noun The flow of blood from a ruptured blood vessel
    Synonyms:
    hemorrhage haemorrhage

لغات هم‌خانواده bleeding

  • verb - transitive
    bleed

ارجاع به لغت bleeding

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bleeding» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bleeding

لغات نزدیک bleeding

پیشنهاد بهبود معانی