شکل جمع:
bloodsتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
خون اهدا کردن
در خون کسی بودن، استعداد چیزی را داشتن
رشتههای خویشاوندی از روابط دیگر پایاتر و قویترند.
have someone's blood on one's head (or hand)
مسئول مرگ یا بدبختی کسی بودن
1- باقساوت، سنگدلانه 2- تعمداً، عمداً، از روی قصد
خشمگین کردن، به خشم آوردن، خون کسی را به جوش آوردن
سخت به خشم آوردن
سخت ترساندن
به خونم تشنهاند.
خیلی خشمگین هستند
(برای رسیدن به چیزی) سخت تلاش کردن
اشخاص تازهنفس یا دارای افکار و روشهای تازه
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «blood» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/blood