فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Plasma

ˈplæzmə ˈplæzmə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

  • noun
    ( plasm ) (کالبدشناسی) پلاسما، قسمت آبکی خون، خونابه
    • - plasma coating
    • - اندایش پلاسمایی
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد plasma

  1. noun The colorless watery fluid of the blood and lymph that contains no cells, but in which the blood cells (erythrocytes, leukocytes, and thrombocytes) are suspended
    Synonyms: plasm, blood-plasma

ارجاع به لغت plasma

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «plasma» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/plasma

لغات نزدیک plasma

پیشنهاد بهبود معانی