آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۳۱ فروردین ۱۴۰۴

    Bleed

    bliːd bliːd

    گذشته‌ی ساده:

    bled

    شکل سوم:

    bled

    سوم‌شخص مفرد:

    bleeds

    وجه وصفی حال:

    bleeding

    معنی bleed | جمله با bleed

    verb - intransitive B1

    خونریزی کردن، خون آمدن از، خون جاری شدن از

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    The patient's nose started to bleed.

    بینی بیمار شروع به خونریزی کرد.

    The wound continued to bleed even after I applied pressure to it.

    زخم حتی بعد از اینکه فشارش دادم همچنان خونریزی کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He bled to death.

    او در اثر خونریزی مرد.

    He took his wife, who had a bleeding problem, to the doctor.

    زنش را که مشکل خونریزی داشت، نزد دکتر برد.

    verb - transitive

    حجامت کردن، خون گرفتن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری

    In the past, they used to bleed patients.

    در گذشته بیماران را حجامت می‌کردند.

    The doctor had to bleed the patient to relieve the pressure in his head.

    طبیب برای کاهش فشار در سر بیمار باید او را حجامت می‌کرد.

    verb - transitive

    اخاذی کردن، به زور گرفتن، به زور ستاندن

    He bled his old aunt out of much money.

    او از عمه‌ی پیرش خیلی پول اخاذی کرد.

    The kidnappers threatened to bleed the wealthy businessman for millions of dollars.

    آدم‌رباها تهدید کردند از تاجر ثروتمند میلیون‌ها دلار اخاذی می‌کنند.

    verb - intransitive

    همدردی کردن، دلسوزی کردن

    I bleed for those hungry children.

    دلم به حال آن کودکان گرسنه می‌سوزد.

    Hearing about the devastating earthquake in the news made me bleed for the people who lost their homes and loved ones.

    شنیدن اخبار زلزله‌ی مخرب باعث شد برای مردمی که خانه‌ها و عزیزانشان را از دست داده‌اند، دلم بسوزد.

    verb - transitive

    تراویدن، تراوش کردن، نشت کردن، ترشح کردن، به بیرون جاری شدن

    Some scratched trees bleed sap.

    برخی درختان زخمی شیره‌ی گیاهی می‌تراوند.

    verb - intransitive

    رنگ دادن، رنگ پس دادن

    If you wash this cloth in hot water it will bleed.

    اگر این پارچه را در آب داغ بشویی، رنگ پس خواهد داد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد bleed

    1. verb cause blood to flow
      Synonyms:
      run shed drain weep exude ooze seep trickle gush spurt hemorrhage leech phlebotomize open vein
    1. verb extort
      Synonyms:
      steal squeeze extract drain exhaust milk fleece sap blackmail skin deplete leech stick overcharge confiscate mulct rook strong-arm impoverish pauperize put the screws to
    1. verb grieve
      Synonyms:
      suffer ache agonize sympathize pity feel for be in pain

    Idioms

    bleed someone dry (or white)

    همه‌ی پول کسی را کشیدن، شیره‌ی کسی را کشیدن

    لغات هم‌خانواده bleed

    • noun
      blood, bleeding
    • adjective
      bloodless, bloody
    • verb - transitive
      bleed

    سوال‌های رایج bleed

    گذشته‌ی ساده bleed چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده bleed در زبان انگلیسی bled است.

    شکل سوم bleed چی میشه؟

    شکل سوم bleed در زبان انگلیسی bled است.

    وجه وصفی حال bleed چی میشه؟

    وجه وصفی حال bleed در زبان انگلیسی bleeding است.

    سوم‌شخص مفرد bleed چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد bleed در زبان انگلیسی bleeds است.

    ارجاع به لغت bleed

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «bleed» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bleed

    لغات نزدیک bleed

    • - blebby
    • - bled
    • - bleed
    • - bleed someone dry (or white)
    • - bleed white
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.