با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Overcharge

ˌoʊvərˈtʃɑːrdʒ ˌəʊvəˈtʃɑːdʒ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    overcharged
  • شکل سوم:

    overcharged
  • سوم‌شخص مفرد:

    overcharges
  • وجه وصفی حال:

    overcharging

معنی و نمونه‌جمله

noun verb - transitive adverb
زیاد حساب کردن، در قیمت اجحاف کردن، قیمت اضافی، غلو کردن، بیش از ظرفیت پرکردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The shopkeeper overcharged me.
- مغازه‌دار از من زیادی پول گرفت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد overcharge

  1. verb To exploit (another) by charging too much for something
    Synonyms: fleece, soak, cheat, clip, rip-off, nick, overtax, charge to excess, gouge, overburden, surcharge, strain, embellish, overload, lay it on, extortion, scalp, gazump, gyp, skin, diddle, pad, plume, pluck, stick, rob, hook
    Antonyms: undercharge
  2. verb To make (something) seem greater than is actually the case
    Synonyms: exaggerate, hyperbolize, inflate, magnify, overstate

ارجاع به لغت overcharge

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «overcharge» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/overcharge

لغات نزدیک overcharge

پیشنهاد بهبود معانی