گذشتهی ساده:
overchargedشکل سوم:
overchargedسومشخص مفرد:
overchargesوجه وصفی حال:
overchargingزیاد حساب کردن، در قیمت اجحاف کردن، قیمت اضافی، غلو کردن، بیش از ظرفیت پرکردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The shopkeeper overcharged me.
مغازهدار از من زیادی پول گرفت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «overcharge» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/overcharge