بیشازحد بار کردن، گرانبار شدن، بارگران
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He was overburdened with his father's heavy debts.
قرضهای سنگین پدرش به گردن او افتاده بود.
tree branches which were overburdened with ice and snow
شاخههای درختانی که زیر بار یخ و برف خم شده بودند
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «overburden» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/overburden