فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Overburden

ˌoʊvərˈbɜːrdn ˌəʊvəˈbɜːdn

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adverb

بیش‌از‌حد بار کردن، گران‌بار شدن، بارگران

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

He was overburdened with his father's heavy debts.

قرض‌های سنگین پدرش به گردن او افتاده بود.

tree branches which were overburdened with ice and snow

شاخه‌های درختانی که زیر بار یخ و برف خم شده بودند

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد overburden

  1. verb an excessive burden
    Synonyms:
    overload oppress overwhelm encumber exhaust overloaded

ارجاع به لغت overburden

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «overburden» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/overburden

لغات نزدیک overburden

پیشنهاد بهبود معانی