فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Overburden

ˌoʊvərˈbɜːrdn ˌəʊvəˈbɜːdn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - transitive adverb
    بیش‌از‌حد بار کردن، گران‌بار شدن، بارگران
    • - He was overburdened with his father's heavy debts.
    • - قرض‌های سنگین پدرش به گردن او افتاده بود.
    • - tree branches which were overburdened with ice and snow
    • - شاخه‌های درختانی که زیر بار یخ و برف خم شده بودند
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد overburden

  1. verb An excessive burden
    Synonyms: encumber, exhaust, overload, oppress, overloaded, overwhelm

ارجاع به لغت overburden

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «overburden» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/overburden

لغات نزدیک overburden

پیشنهاد بهبود معانی