فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Overload

ˌoʊvərˈloʊd ˌoʊvərˈloʊd ˌəʊvəˈləʊd ˌəʊvəˈləʊd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    overloaded
  • شکل سوم:

    overloaded
  • سوم شخص مفرد:

    overloads
  • وجه وصفی حال:

    overloading

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - transitive adverb C1
    زیاد پر کردن (تفنگ و غیره) گرانبار کردن، زیاد بارکردن، اضافه بار
  • noun verb - transitive adverb
    زیادی بار کردن، بار اضافی
    • - an overloaded truck
    • - کامیونی که زیاد بار آن کرده‌اند
    • - Our telephone lines are overloaded.
    • - بار خطوط تلفنی ما بیش از ظرفیت آن است.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد overload

  1. verb Fill to excess so that function is impaired
    Synonyms: burden, encumber, oppress, weigh down, clog, surcharge, excess, glut, inundate, overcharge
  2. noun An excessive burden
    Synonyms: overburden

ارجاع به لغت overload

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «overload» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/overload

لغات نزدیک overload

پیشنهاد بهبود معانی