فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Overload

ˌoʊvərˈloʊd ˌəʊvəˈləʊd

گذشته‌ی ساده:

overloaded

شکل سوم:

overloaded

سوم‌شخص مفرد:

overloads

وجه وصفی حال:

overloading

شکل جمع:

overloads

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive C1

زیاد پر کردن، زیاد بار زدن

Be careful not to overload the shelves with too many heavy items.

مراقب باشید که قفسه‌ها را با وسایل سنگین زیاد پر نکنید.

I tend to overload my plate with food at buffets.

من علاقه دارم بشقابم را در رستوران‌ها پر از غذا کنم.

verb - transitive

برق بیش از حد باردار کردن (یک سیستم الکترونیکی)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

Our telephone lines are overloaded.

خطوط تلفنی ما بیش از ظرفیتش باردار شده است.

Overloading the generator could result in a dangerous situation.

بیش از حد باردار کردن ژنراتور می‌تواند منجر به یک وضعیت خطرناک شود.

verb - transitive C2

(کار زیاد) بر دوش کسی گذاشتن

Please don't overload me with too many tasks at once.

لطفاً وظایف زیادی به‌طور همزمان بر دوش من نگذارید.

The boss decided to overload me with extra assignments right before the deadline.

رئیس تصمیم گرفت درست قبل‌از پایان مهلت مقرر، وظایف زیادی بر دوش من بگذارد.

noun countable uncountable

اضافه‌بار، بار اضافی، انباشت

The overload of work caused him to burn out quickly.

انباشت کار باعث شد که او به‌سرعت از پا دربیاید.

The system shutdown was due to an overload of data.

خاموشی سیستم به‌دلیل اضافه‌بار داده‌ها بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد overload

  1. verb fill to excess so that function is impaired
    Synonyms:
    burden weigh down oppress clog encumber overcharge surcharge glut inundate excess
  1. noun an excessive burden
    Synonyms:
    overburden

ارجاع به لغت overload

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «overload» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/overload

لغات نزدیک overload

پیشنهاد بهبود معانی