امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Overload

ˌoʊvərˈloʊd ˌəʊvəˈləʊd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    overloaded
  • شکل سوم:

    overloaded
  • سوم‌شخص مفرد:

    overloads
  • وجه وصفی حال:

    overloading
  • شکل جمع:

    overloads

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive C1
زیاد پر کردن، زیاد بار زدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- Be careful not to overload the shelves with too many heavy items.
- مراقب باشید که قفسه‌ها را با وسایل سنگین زیاد پر نکنید.
- I tend to overload my plate with food at buffets.
- من علاقه دارم بشقابم را در رستوران‌ها پر از غذا کنم.
verb - transitive
برق بیش از حد باردار کردن (یک سیستم الکترونیکی)
- Our telephone lines are overloaded.
- خطوط تلفنی ما بیش از ظرفیتش باردار شده است.
- Overloading the generator could result in a dangerous situation.
- بیش از حد باردار کردن ژنراتور می‌تواند منجر به یک وضعیت خطرناک شود.
verb - transitive C2
(کار زیاد) بر دوش کسی گذاشتن
- Please don't overload me with too many tasks at once.
- لطفاً وظایف زیادی به‌طور همزمان بر دوش من نگذارید.
- The boss decided to overload me with extra assignments right before the deadline.
- رئیس تصمیم گرفت درست قبل‌از پایان مهلت مقرر، وظایف زیادی بر دوش من بگذارد.
noun countable uncountable
اضافه‌بار، بار اضافی، انباشت
- The overload of work caused him to burn out quickly.
- انباشت کار باعث شد که او به‌سرعت از پا دربیاید.
- The system shutdown was due to an overload of data.
- خاموشی سیستم به‌دلیل اضافه‌بار داده‌ها بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد overload

  1. verb Fill to excess so that function is impaired
    Synonyms: burden, encumber, oppress, weigh down, clog, surcharge, excess, glut, inundate, overcharge
  2. noun An excessive burden
    Synonyms: overburden

ارجاع به لغت overload

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «overload» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/overload

لغات نزدیک overload

پیشنهاد بهبود معانی