آیکن بنر

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید
آخرین به‌روزرسانی:

Surcharge

ˈsɜːrtʃɑːrdʒ ˈsɜːtʃɑːdʒ

معنی surcharge | جمله با surcharge

noun verb - transitive adverb

زیاد ستاندن، زیاد بار کردن، تحمیل کردن زیاد پرکردن، اضافه کردن، نرخ اضافی مالیات اضافی، جریمه، اضافه‌بها

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

There is a 10% surcharge on Saturday tickets.

بلیط‌های روز شنبه ده‌درصد اضافه قیمت خواهند داشت.

The hospitals are surcharged with patients.

بیمارستان‌ها مملو از بیمار هستند.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد surcharge

  1. noun fee
    Synonyms:

ارجاع به لغت surcharge

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «surcharge» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ مهر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/surcharge

لغات نزدیک surcharge

پیشنهاد بهبود معانی