آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۹ اسفند ۱۴۰۳

    Payment

    ˈpeɪmənt ˈpeɪmənt

    شکل جمع:

    payments

    معنی payment | جمله با payment

    noun countable uncountable B2

    پرداخت، وجه پرداختی، مبلغ پرداختی

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    Her payment for the services rendered was generous and appreciated.

    وجه پرداختی او برای خدمات ارائه‌شده، سخاوتمندانه و مورد تقدیر بود.

    We received your payment.

    مبلغ پرداختی شما را دریافت کردیم.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    We require full payment before shipping the product.

    ما قبل‌از ارسال محصول به پرداخت کامل نیاز داریم.

    the payment of that amount

    پرداخت آن مبلغ

    noun singular uncountable

    پاداش، جایزه، جزا

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    She felt that love was the ultimate payment for her sacrifices.

    او احساس می‌کرد که عشق، بهترین پاداش برای فداکاری‌هایش است.

    I didn't expect such a harsh payment for my kindness.

    من انتظار چنین جزای خشنی برای مهربانی‌ام را نداشتم.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد payment

    1. noun fee; installment of fee
      Synonyms:
      fee amount sum cash part deposit installment of fee payoff premium wage salary reward repayment return recompense remuneration refund reimbursement support annuity pension allowance advance outlay portion settlement discharge redress reparation indemnification requital restitution amortization reckoning paying hire down disbursement defrayal defrayment subsidy amends retaliation alimony acquittal quittance bounty award
    1. noun the act of paying or being paid
      Synonyms:
      recompense defrayment compensation amends cash fee defrayal remittance return reparation requital reimbursement retaliation refund repayment restitution subsidy redress disbursement alimony allowance down consideration annuity award debt salary wage discharge dues duty sum expenditure pay off fine honorarium levy money indemnification paying paying back pension premium price rebate remuneration liquidation remuneration retribution reward settlement stipend tariff tax toll tuition
      Antonyms:
      nonpayment

    Collocations

    deferred payment

    پرداخت معوق، پس‌پرداخت، خرید قسطی، خرید به‌شرط پرداخت در آینده

    prompt payment

    پرداخت سریع، پرداخت به موقع

    make a payment

    پرداخت کردن

    لغات هم‌خانواده payment

    • noun
      pay, payment, repayment, payer, payee
    • adjective
      paid, underpaid, payable
    • verb - transitive
      pay, repay, underpay

    سوال‌های رایج payment

    شکل جمع payment چی میشه؟

    شکل جمع payment در زبان انگلیسی payments است.

    ارجاع به لغت payment

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «payment» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/payment

    لغات نزدیک payment

    • - payload
    • - paymaster
    • - payment
    • - paynim
    • - payoff
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.