امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Payment

ˈpeɪmənt ˈpeɪmənt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    payments

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
پرداخت، وجه، مبلغ، قسط

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- the payment of that amount
- پرداخت آن مبلغ
- We received your payment.
- مبلغ پرداختی شما را دریافت کردیم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد payment

  1. noun fee; installment of fee
    Synonyms:
    acquittal advance alimony amends amortization amount annuity award bounty cash defrayal defrayment deposit disbursement discharge down fee hire indemnification outlay part paying pay-off pension portion premium quittance reckoning recompense redress refund reimbursement remittance remuneration reparation repayment requital restitution retaliation return reward salary settlement subsidy sum support wage

لغات هم‌خانواده payment

ارجاع به لغت payment

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «payment» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/payment

لغات نزدیک payment

پیشنهاد بهبود معانی