با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Alimony

ˈæləmoʊni ˈæləməni
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    alimonies

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun
    خرجی، نفقه
    • - The divorced woman complained that she had not received any alimony.
    • - زن مطلقه شکایت کرد که خرجی دریافت نکرده است.
    • - alimony payment
    • - پرداخت نفقه
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد alimony

  1. noun money paid in support of a former spouse
    Synonyms: keep, livelihood, living, maintenance, provision, remittance, subsistence, sustenance, upkeep

ارجاع به لغت alimony

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «alimony» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/alimony

لغات نزدیک alimony

پیشنهاد بهبود معانی