فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Upkeep

ˈʌpkiːp ˈʌpkiːp
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

  • noun C2
    نگهداری، تعمیر، نگهداری کردن، هزینه نگهداری و تعمیر، مرمت
    • - the construction and upkeep of roads
    • - ساختن و نگه‌داری راه‌ها
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد upkeep

  1. noun maintenance
    Synonyms: budget, conservation, costs, expenditure, expenses, keep, outlay, overhead, preservation, price, repair, running, subsistence, support, sustenance, sustentation
    Antonyms: neglect, negligence

ارجاع به لغت upkeep

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «upkeep» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/upkeep

لغات نزدیک upkeep

پیشنهاد بهبود معانی