Sustenance

ˈsʌstənəns ˈsʌstənəns
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

noun
نگه داری، تغذیه، معاش، اعانت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- money for the sustenance of the poor
- پول برای نگهداری مسکینان
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sustenance

  1. noun necessities for existence
    Synonyms: aid, aliment, bacon, bread, bread and butter, comestible, daily bread, eatables, edibles, food, keep, livelihood, maintenance, nourishment, nutrition, pap, provender, provision, ration, refreshment, salt, subsistence, support, victual, wherewithal
    Antonyms: extras

لغات هم‌خانواده sustenance

ارجاع به لغت sustenance

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sustenance» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sustenance

لغات نزدیک sustenance

پیشنهاد بهبود معانی