غذا، خوراک
Bread and water were their only sustenance for several days.
نان و آب تنها خوراک آنها برای چند روز بود.
The hikers depended on the local fruits as sustenance while crossing the forest.
کوهنوردان هنگام عبور از جنگل، به میوههای محلی بهعنوان غذا تکیه کردند.
money for the sustenance of the poor
پول برای نگهداری مسکینان
ارزش غذایی، مادهی مغذی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The soldiers needed high-sustenance meals to maintain their energy.
سربازان به وعدههای غذایی با ارزش غذایی بالا نیاز داشتند تا انرژی خود را حفظ کنند.
Fruits and vegetables are important sources of sustenance for a healthy diet.
میوهها و سبزیجات، منابع مهم تغذیه برای رژیم غذایی سالم هستند.
حمایت عاطفی، پشتیبانی روانی، تکیهگاه عاطفی، دلگرمی
The letters from her family were a source of sustenance while she studied abroad.
نامههای خانوادهاش در زمان تحصیل در خارج، دلگرمی او بودند.
Volunteering at the shelter gave him sustenance and a sense of purpose.
فعالیت داوطلبانه در پناهگاه برای او پشتیبانی روانی و حس هدفمندی به همراه داشت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «sustenance» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sustenance