Bacon

ˈbeɪkən ˈbeɪkən
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    bacons

معنی

noun uncountable B1
گوشت ورقه‌ای نمک‌زده پهلو و پشت خوک (معمولا به‌صورت سرخ شده مصرف می‌شود)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bacon

  1. noun flitch
    Synonyms: gammon, rasher, pork slab, porkbellies, pancetta, pork, sowbelly

Idioms

  • bring home the bacon

    (عامیانه) 1- نان‌آور خانواده بودن 2- موفق شدن

    1- نان‌آور خانواده بودن 2- موفق شدن

ارجاع به لغت bacon

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bacon» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bacon

لغات نزدیک bacon

پیشنهاد بهبود معانی