Gammon

ˈɡæmən ˈɡæmən ˈɡæmən
آخرین به‌روزرسانی:
  • Uncountable Noun
    انگلیسی بریتانیایی گوشت ران خوک، بیکن خوک، گوشت نمک‌سودشده و دودی ران خوک
  • Countable Noun
    (تخته نرد) مارس
  • Verb - transitive
    (تخته نرد) مارس کردن
  • Verb - intransitive
    لاف زدن، وانمود کردن، یاوه‌گویی کردن
  • Verb - transitive
    اغوا کردن، فریب دادن، گول زدن
    • - I was not gammoned by his flattery.
    • - چاپلوسی او مرا فریب نداد.
پیشنهاد و بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

Idioms

  • give someone gammon

    کسی را سرگرم کردن درحالی‌که نفر دیگر جیب او را می‌زند.

  • keep someone in gammon

    کسی را سرگرم کردن درحالی‌که نفر دیگر اموالش را بلند می‌کند.

لغات نزدیک gammon

پیشنهاد و بهبود معانی