با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Gammon

ˈɡæmən ˈɡæmən ˈɡæmən
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله

  • noun uncountable
    انگلیسی بریتانیایی گوشت ران خوک، بیکن خوک، گوشت نمک‌سودشده و دودی ران خوک
  • noun countable
    (تخته نرد) مارس
  • verb - transitive
    (تخته نرد) مارس کردن
  • verb - intransitive
    لاف زدن، وانمود کردن، یاوه‌گویی کردن
  • verb - transitive
    اغوا کردن، فریب دادن، گول زدن
    • - I was not gammoned by his flattery.
    • - چاپلوسی او مرا فریب نداد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد gammon

  1. noun Meat cut from the thigh of a hog (usually smoked)
    Synonyms: ham, jambon

Idioms

  • give someone gammon

    کسی را سرگرم کردن درحالی‌که نفر دیگر جیب او را می‌زند.

  • keep someone in gammon

    کسی را سرگرم کردن درحالی‌که نفر دیگر اموالش را بلند می‌کند.

ارجاع به لغت gammon

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «gammon» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/gammon

لغات نزدیک gammon

پیشنهاد بهبود معانی