امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Food

fuːd fuːd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    foods

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable A1
غذا، خوراک، خوراکی، خوردنی، قوت، طعام

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- There was plenty of food and drink at the party.
- در این مهمانی خوردنی و نوشیدنی فراوان بود.
- The drought led to a severe shortage of food in the region.
- خشک‌سالی به کمبود شدید مواد غذایی در این منطقه منجر شد.
- He carefully checked the expiration date on the baby food.
- او تاریخ انقضای خوراک کودک را به‌دقت بررسی کرد.
- He enjoys trying new food from different cultures.
- او از امتحان کردن غذاهای جدید فرهنگ‌های مختلف لذت می‌برد.
- Some people avoid certain foods due to dietary restrictions.
- برخی افراد به‌دلیل محدودیت‌های غذایی از مصرف برخی خوراکی‌ها اجتناب می‌کنند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد food

  1. noun edible material; something that people and animals eat, or plants absorb, to keep them alive
    Synonyms:
    aliment bite board bread cheer chow comestible cookery cooking cuisine diet drink eatable eats entrée fare fast food feed fodder foodstuff goodies grit groceries grub handout home cooking keep larder meal meat menu mess moveable feast nourishment nutriment nutrition pabulum provision ration refreshment slop snack store subsistence support sustenance table take out tuck viand victual vittles
    Antonyms:
    beverage drink

Collocations

  • health foods

    خوراک‌های سالم (کم‌چربی یا کم‌گوشت یا گیاهی)

  • junk food

    غذای ناسالم، گنده خوراک، هله‌هوله

ارجاع به لغت food

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «food» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/food

لغات نزدیک food

پیشنهاد بهبود معانی