با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Foodstuff

ˈfuːdstʌf ˈfuːdstʌf
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

noun
ماده غذایی، خواربار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- Wheat and rice are foodstuffs.
- گندم و برنج مواد خوراکی هستند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد foodstuff

  1. noun A substance that can be used or prepared for use as food
    Synonyms: food product
  2. noun (usually plural) consumer goods sold by a grocer
    Synonyms: grocery
  3. noun Something fit to be eaten
    Synonyms: food, meat, aliment, bread, comestible, diet, edible, esculent, fare, nourishment, nurture, nutriment, nutrition, pabulum, pap, provender, provision, sustenance, victual, chow, eats, grub

ارجاع به لغت foodstuff

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «foodstuff» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/foodstuff

لغات نزدیک foodstuff

پیشنهاد بهبود معانی