آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Diet

    ˈdaɪət ˈdaɪət

    گذشته‌ی ساده:

    dieted

    شکل سوم:

    dieted

    سوم‌شخص مفرد:

    diets

    وجه وصفی حال:

    dieting

    شکل جمع:

    diets

    معنی diet | جمله با diet

    noun countable B1

    پرهیز، رژیم، برنامه

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی مقدماتی

    مشاهده

    His diet consisted of fruits and simple country dishes.

    رژیم او از میوه و غذاهای ساده‌ی روستایی تشکیل می‌شد.

    A diet rich in oil and meat will make a person fat.

    رژیم غذایی پر از چربی و گوشت آدم را چاق می‌کند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    A horse's diet is different from a fish's.

    خوراک اسب با خوراک ماهی فرق دارد.

    to be on a diet

    رژیم داشتن، پرهیز داشتن

    a salt-free diet

    پرورد (رژیم غذایی) بی‌نمک

    You must stick to your diet.

    بایستی به رژیم غذایی خود پایبند باشی

    a steady diet of reading and writing

    برنامه‌ی مداوم خواندن و نوشتن

    We had that summer an unforgettable diet of classical music.

    در آن تابستان هر روز برنامه‌ی فراموش‌نشدنی موسیقی کلاسیک داشتیم.

    noun countable

    شورا

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
    verb - intransitive

    رژیم گرفتن

    She dieted for a month and lost three kilograms.

    او یک ماه رژیم گرفت و سه کیلو لاغر شد.

    The doctor asked him to diet seriously.

    دکتر از او خواست که جدا رژیم بگیرد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد diet

    1. noun abstinence from food
      Synonyms:
      fast dietary restriction regimen regime weight-reduction plan nutritional therapy starvation
      Antonyms:
      indulgence
    1. noun daily intake of food
      Synonyms:
      food fare provisions rations sustenance nourishment nutrition grub victuals eatable subsistence aliment bite commons daily bread edibles goodies menu nutriment viands
    1. verb abstain from food
      Synonyms:
      reduce lose weight slim down slim fast go without watch weight eat sparingly tighten belt count calories fall off starve skinny down
      Antonyms:
      indulge gorge

    Collocations

    go (or be) on a diet

    رژیم خوراکی گرفتن، پرورد گرفتن، پرهیز کردن

    put (someone) on a diet

    (برای کسی) رژیم خوراکی تعیین کردن

    سوال‌های رایج diet

    گذشته‌ی ساده diet چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده diet در زبان انگلیسی dieted است.

    شکل سوم diet چی میشه؟

    شکل سوم diet در زبان انگلیسی dieted است.

    شکل جمع diet چی میشه؟

    شکل جمع diet در زبان انگلیسی diets است.

    وجه وصفی حال diet چی میشه؟

    وجه وصفی حال diet در زبان انگلیسی dieting است.

    سوم‌شخص مفرد diet چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد diet در زبان انگلیسی diets است.

    ارجاع به لغت diet

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «diet» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/diet

    لغات نزدیک diet

    • - diestock
    • - diestrus
    • - diet
    • - dietary
    • - dietary laws
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    conversationalist copilot cornerstone cornstarch eid al-adha eleventh eliot elude emergence emergent empathetic empowerment ethics evan even-tempered پرورش ایاب و ذهاب راسخ رسوخ رشک رشک بردن رعیت رفعت روزن رهگذر زادبوم زرتشت زرشک زرشکی ساروج
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.