با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Regime

reɪˈʒiːm reɪˈʒiːm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    regimes

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable C2
    رژیم، نظام (‌حکومتی)، سازگان اجتماعی یا سیاسی
    • - The appropriation of the property of those who were against his regime.
    • - تصاحب (غیر قانونی) اموال کسانی که با حکومت او مخالف بودند.
    • - the most beneficent political regime in the world
    • - خیرخواهانه‌ترین نظام سیاسی جهان
    • - a new regime
    • - حکومت تازه‌روی‌کارآمده
    • - the communist regime
    • - رژیم کمونیستی
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد regime

  1. noun leadership of organization
    Synonyms: administration, dynasty, establishment, government, incumbency, management, pecking order, reign, rule, system, tenure

ارجاع به لغت regime

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «regime» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/regime

لغات نزدیک regime

پیشنهاد بهبود معانی