با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Tenure

ˈtenjər ˈtenjə / / -jʊə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    tenured
  • شکل سوم:

    tenured
  • سوم‌شخص مفرد:

    tenures
  • وجه وصفی حال:

    tenuring
  • شکل جمع:

    tenures

معنی و نمونه‌جمله

noun C1
حق تصدی، تصرف، نگه‌داری، اشغال، اجاره داری، تصدی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- during his tenure (of office)
- در دوران تصدی او
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد tenure

  1. noun time in position of responsibility
    Synonyms: administration, clamp, clasp, clench, clinch, clutch, dynasty, grasp, grip, hold, holding, incumbency, occupancy, occupation, ownership, possession, proprietorship, regime, reign, residence, security, tenancy, term

ارجاع به لغت tenure

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «tenure» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/tenure

لغات نزدیک tenure

پیشنهاد بهبود معانی