گذشتهی ساده:
tenuredشکل سوم:
tenuredسومشخص مفرد:
tenuresوجه وصفی حال:
tenuringشکل جمع:
tenuresحق تصدی، تصرف، نگهداری، اشغال، اجارهداری، تصدی
Her tenure as CEO significantly transformed the company.
تصدی او به عنوان مدیر عامل، شرکت را به طور قابل توجهی متحول کرد.
During her tenure, the organization expanded its outreach programs.
در طول تصدی وی، این سازمان برنامههای توسعهی خود را گسترش داد.
حق تصدی در کاری به صورت دائمی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The board reviewed his performance before granting tenure.
این هیئت مدیره، عملکرد او را قبل از اعطای تصدی بررسی کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «tenure» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/tenure