گذشتهی ساده:
clampedشکل سوم:
clampedسومشخص مفرد:
clampsوجه وصفی حال:
clampingشکل جمع:
clampsگیره، بست
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
planks joined together with metal clamps
تختههایی که با بست فلزی به هم وصل شدهاند
The carpenter used a clamp to secure the two pieces of wood together.
نجار از گیره برای محکم نگه داشتن دو تکه چوب در کنار هم استفاده کرد.
He glued together layers of wood and held them in a clamp to dry.
لایههای چوب را بههم چسب زد و در بست گذاشت تا خشک شود.
با گیره نگه داشتن، لای گیره گذاشتن، بست زدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
This machine clamps together sheets of cardboard.
این دستگاه صفحات مقوا را به هم بست میزند.
He clamped the two pieces of wood.
او دو تکه چوب را با گیره نگه داشت.
محکم کردن، محکم بستن، محکم گرفتن، محکم گیر انداختن
He clamped his jaws shut.
او دو فک خود را محکم بست.
They clamped handcuffs around my wrists.
آنها مچهایم را محکم دستبند زدند.
سختگیری کردن، تحت فشار گذاشتن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «clamp» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/clamp