امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Clamp

klæmp klæmp
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    clamped
  • شکل سوم:

    clamped
  • سوم‌شخص مفرد:

    clamps
  • وجه وصفی حال:

    clamping
  • شکل جمع:

    clamps

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
گیره، بست

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- planks joined together with metal clamps
- تخته‌هایی که با بست فلزی به هم وصل شده‌اند
- The carpenter used a clamp to secure the two pieces of wood together.
- نجار از گیره برای محکم نگه داشتن دو تکه چوب در کنار هم استفاده کرد.
- He glued together layers of wood and held them in a clamp to dry.
- لایه‌های چوب را به‌هم چسب زد و در بست گذاشت تا خشک شود.
verb - transitive
با گیره نگه داشتن، لای گیره گذاشتن، بست زدن
- This machine clamps together sheets of cardboard.
- این دستگاه صفحات مقوا را به‌ هم بست می‌زند.
- He clamped the two pieces of wood.
- او دو تکه چوب را با گیره نگه داشت.
verb - transitive
محکم کردن، محکم بستن، محکم گرفتن، محکم گیر انداختن
- He clamped his jaws shut.
- او دو فک خود را محکم بست.
- They clamped handcuffs around my wrists.
- آن‌ها مچ‌هایم را محکم دست‌بند زدند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد clamp

  1. noun fastener
    Synonyms:
    bracket catch clasp grip hold lock nipper press snap vice
  1. verb fasten
    Synonyms:
    brace clench clinch fix impose make fast secure
    Antonyms:
    loosen open unbuckle unclamp unfasten unlock

Phrasal verbs

  • clamp down (on)

    سخت‌گیری کردن، تحت فشار گذاشتن

ارجاع به لغت clamp

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «clamp» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/clamp

لغات نزدیک clamp

پیشنهاد بهبود معانی