فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Clamp

klæmp klæmp
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    clamped
  • شکل سوم:

    clamped
  • سوم شخص مفرد:

    clamps
  • وجه وصفی حال:

    clamping
  • شکل جمع:

    clamps

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable
    گیره، بست
    • - planks joined together with metal clamps
    • - تخته‌هایی که با بست فلزی به هم وصل شده‌اند
    • - The carpenter used a clamp to secure the two pieces of wood together.
    • - نجار از گیره برای محکم نگه داشتن دو تکه چوب در کنار هم استفاده کرد.
    • - He glued together layers of wood and held them in a clamp to dry.
    • - لایه‌های چوب را به‌هم چسب زد و در بست گذاشت تا خشک شود.
  • verb - transitive
    با گیره نگه داشتن، لای گیره گذاشتن، بست زدن
    • - This machine clamps together sheets of cardboard.
    • - این دستگاه صفحات مقوا را به‌ هم بست می‌زند.
    • - He clamped the two pieces of wood.
    • - او دو تکه چوب را با گیره نگه داشت.
  • verb - transitive
    محکم کردن، محکم بستن، محکم گرفتن، محکم گیر انداختن
    • - He clamped his jaws shut.
    • - او دو فک خود را محکم بست.
    • - They clamped handcuffs around my wrists.
    • - آن‌ها مچ‌هایم را محکم دست‌بند زدند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد clamp

  1. noun fastener
    Synonyms: bracket, catch, clasp, grip, hold, lock, nipper, press, snap, vice
  2. verb fasten
    Synonyms: brace, clench, clinch, fix, impose, make fast, secure
    Antonyms: loosen, open, unbuckle, unclamp, unfasten, unlock

Phrasal verbs

  • clamp down (on)

    سخت‌گیری کردن، تحت فشار گذاشتن

ارجاع به لغت clamp

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «clamp» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/clamp

لغات نزدیک clamp

پیشنهاد بهبود معانی