فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Clamp

klæmp klæmp

گذشته‌ی ساده:

clamped

شکل سوم:

clamped

سوم‌شخص مفرد:

clamps

وجه وصفی حال:

clamping

شکل جمع:

clamps

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

گیره، بست

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

planks joined together with metal clamps

تخته‌هایی که با بست فلزی به هم وصل شده‌اند

The carpenter used a clamp to secure the two pieces of wood together.

نجار از گیره برای محکم نگه داشتن دو تکه چوب در کنار هم استفاده کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He glued together layers of wood and held them in a clamp to dry.

لایه‌های چوب را به‌هم چسب زد و در بست گذاشت تا خشک شود.

verb - transitive

با گیره نگه داشتن، لای گیره گذاشتن، بست زدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

This machine clamps together sheets of cardboard.

این دستگاه صفحات مقوا را به‌ هم بست می‌زند.

He clamped the two pieces of wood.

او دو تکه چوب را با گیره نگه داشت.

verb - transitive

محکم کردن، محکم بستن، محکم گرفتن، محکم گیر انداختن

He clamped his jaws shut.

او دو فک خود را محکم بست.

They clamped handcuffs around my wrists.

آن‌ها مچ‌هایم را محکم دست‌بند زدند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد clamp

  1. noun fastener
    Synonyms:
    clasp catch lock grip hold snap bracket press vice nipper
  1. verb fasten
    Synonyms:
    fix secure fasten clinch clench make fast brace impose
    Antonyms:
    unfasten loosen open unlock unbuckle unclamp

Phrasal verbs

clamp down (on)

سخت‌گیری کردن، تحت فشار گذاشتن

ارجاع به لغت clamp

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «clamp» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/clamp

لغات نزدیک clamp

پیشنهاد بهبود معانی