گذشتهی ساده:
vicedشکل سوم:
vicedسومشخص مفرد:
vicesوجه وصفی حال:
vicingشکل جمع:
vicesهمچنین در معنای اول میتوان از -vice بهجای vice استفاده کرد.
همچنین در معنای چهارم میتوان از vise بهجای vice استفاده کرد.
نایب، معاون، قائممقام
She was appointed as vice chair of the committee.
او بهعنوان نایب رئیس کمیته منصوب شد.
The vice principal organized the school's fundraising event.
معاون مدیربرنامهی جمعآوری کمکهای مالی مدرسه را درست کرد.
رذیلت، عادت بد، اخلاق زشت، رفتار غیراخلاقی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the vices and virtues of each human being
رذایل و فضایل هر انسان
the vice of overeating
عادت بد پرخوری
فساد، فساد اخلاقی، جرایم اخلاقی
Gambling and addiction are two of the vices of the natives.
قماربازی و اعتیاد دو جرایم اخلاقی بومیان هستند.
She dedicated her life to helping those trapped in a cycle of vice and addiction.
او زندگی خود را وقف کمک به کسانی کرد که در چرخهی فساد و اعتیاد گرفتار شده بودند.
انگلیسی بریتانیایی گیرهی رومیزی (بهمنظور نگه داشتن قطعات فلزی در جای خود برای انجام عملیات مختلفی مانند برش، جوشکاری، سوراخکاری و پرداخت کاربرد دارد)
The carpenter used a sturdy vice to secure the wood while cutting.
نجار هنگام برش از گیرهی رومیزی محکمی برای محکم کردن چوب استفاده کرد.
She tightened the vice to hold the metal piece in place for welding.
او گیرهی رومیزی را سفت کرد تا قطعهی فلزی را برای جوشکاری در جای خود نگه دارد.
نقص، نقطهضعف، عیب
She struggled to overcome her vice of procrastination.
او برای غلبه بر نقطهضعفش برای به تعویق انداختن کار تلاش کرد.
Many people consider gluttony a vice that should be avoided.
بسیاری از مردم پرخوری را عیبی میدانند که باید از آن اجتناب کرد.
عیب بدنی، نقص جسمی
Each vice tells a story of resilience and individuality.
هر نقص جسمی داستانی از تابآوری و وجه تمایز را بیان میکند.
They chose to embrace their vice instead of hiding it away.
آنها ترجیح دادند بهجای پنهان کردن عیب بدنی، آن را بپذیرند.
دلقک، لوده
The vice danced around the stage, mocking the audience with its antics.
دلقک در اطراف صحنه میرقصید و تماشاگران را با مزخرفات خود به سخره میگرفت.
With a mischievous grin, the vice brought laughter to the serious play.
با پوزخندی شیطنتآمیز، دلقک خنده را به بازی جدی آورد.
کار جنسی، تنفروشی، فاحشهگری (در ازای دریافت پول)
Many people struggle with the vice in urban areas.
بسیاری از مردم با تنفروشی در مناطق شهری دستوپنجه نرم میکنند.
She sought to escape the vice that had consumed her for years.
او در پی فرار از کار جنسی بود که سالها او را درگیر کرده بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «vice» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/vice