آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۳ خرداد ۱۴۰۴

    Vice

    vaɪs vaɪs

    گذشته‌ی ساده:

    viced

    شکل سوم:

    viced

    سوم‌شخص مفرد:

    vices

    وجه وصفی حال:

    vicing

    شکل جمع:

    vices

    معنی vice | جمله با vice

    prefix preposition

    نایب، معاون، قائم‌مقام

    همچنین می‌توان از -vice استفاده کرد.

    She was appointed as vice chair of the committee.

    او به‌عنوان نایب رئیس کمیته منصوب شد.

    The vice principal organized the school's fundraising event.

    معاون مدیربرنامه‌ی جمع‌آوری کمک‌های مالی مدرسه را درست کرد.

    noun countable uncountable C2

    رذیلت، عادت بد، اخلاق زشت، رفتار غیراخلاقی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری

    the vices and virtues of each human being

    رذایل و فضایل هر انسان

    the vice of overeating

    عادت بد پرخوری

    noun uncountable C1

    فساد، فساد اخلاقی، جرایم اخلاقی

    Gambling and addiction are two of the vices of the natives.

    قماربازی و اعتیاد دو جرایم اخلاقی بومیان هستند.

    She dedicated her life to helping those trapped in a cycle of vice and addiction.

    او زندگی خود را وقف کمک به کسانی کرد که در چرخه‌ی فساد و اعتیاد گرفتار شده بودند.

    noun countable

    انگلیسی بریتانیایی گیره‌ی رومیزی (به‌منظور نگه داشتن قطعات فلزی در جای خود برای انجام عملیات مختلفی مانند برش، جوشکاری، سوراخ‌کاری و پرداخت کاربرد دارد)

    در انگلیسی آمریکایی از vise استفاده می‌شود.

    The carpenter used a sturdy vice to secure the wood while cutting.

    نجار هنگام برش از گیره‌ی رومیزی محکمی برای محکم کردن چوب استفاده کرد.

    She tightened the vice to hold the metal piece in place for welding.

    او گیره‌ی رومیزی را سفت کرد تا قطعه‌ی فلزی را برای جوشکاری در جای خود نگه دارد.

    noun countable uncountable

    نقص، نقطه‌ضعف، عیب

    She struggled to overcome her vice of procrastination.

    او برای غلبه بر نقطه‌ضعفش برای به تعویق انداختن کار تلاش کرد.

    Many people consider gluttony a vice that should be avoided.

    بسیاری از مردم پرخوری را عیبی می‌دانند که باید از آن اجتناب کرد.

    noun countable uncountable

    عیب بدنی، نقص جسمی

    Each vice tells a story of resilience and individuality.

    هر نقص جسمی داستانی از تاب‌آوری و وجه تمایز را بیان می‌کند.

    They chose to embrace their vice instead of hiding it away.

    آن‌ها ترجیح دادند به‌جای پنهان کردن عیب بدنی، آن را بپذیرند.

    noun countable

    دلقک، لوده

    The vice danced around the stage, mocking the audience with its antics.

    دلقک در اطراف صحنه می‌رقصید و تماشاگران را با مزخرفات خود به سخره می‌گرفت.

    With a mischievous grin, the vice brought laughter to the serious play.

    با پوزخندی شیطنت‌آمیز، دلقک خنده را به بازی جدی آورد.

    noun countable uncountable

    کار جنسی، تن‌فروشی، فاحشه‌گری (در ازای دریافت پول)

    Many people struggle with the vice in urban areas.

    بسیاری از مردم با تن‌فروشی در مناطق شهری دست‌وپنجه نرم می‌کنند.

    She sought to escape the vice that had consumed her for years.

    او در پی فرار از کار جنسی بود که سال‌ها او را درگیر کرده بود.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد vice

    1. noun bad habit; sin
      Synonyms:
      wrong evil offense sin wickedness immorality iniquity transgression corruption depravity decay debasement degeneracy perversion profligacy sensuality lechery lust lewdness licentiousness looseness libidinousness debauchery lubricity squalor rot ill evildoing maleficence malignance venality carnality trespass
      Antonyms:
      virtue propriety good point
    1. noun weakness
      Synonyms:
      weak point fault flaw defect imperfection failing shortcoming frailty foible blemish demerit mar
      Antonyms:
      strength good point
    1. adjective subordinate
      Synonyms:
      vice-admiral vice-chairman vice-consul vice-dean vice-general
    1. adjective wicked
      Synonyms:
      depraved bad pernicious
    1. noun a degrading practice
      Synonyms:
      licentiousness lust bestiality corruption lewdness depravity profligacy flagitiousness indecency immorality libidinousness perversion sensuality turpitude carnality. See syn. study at fault.fault villainousness carnality villainy wickedness
      Antonyms:
      virtue propriety good point

    سوال‌های رایج vice

    گذشته‌ی ساده vice چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده vice در زبان انگلیسی viced است.

    شکل سوم vice چی میشه؟

    شکل سوم vice در زبان انگلیسی viced است.

    شکل جمع vice چی میشه؟

    شکل جمع vice در زبان انگلیسی vices است.

    وجه وصفی حال vice چی میشه؟

    وجه وصفی حال vice در زبان انگلیسی vicing است.

    سوم‌شخص مفرد vice چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد vice در زبان انگلیسی vices است.

    ارجاع به لغت vice

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «vice» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/vice

    لغات نزدیک vice

    • - vicariously
    • - vicarship
    • - vice
    • - vice admiral
    • - vice presidency
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    self-determination seldom solidarity same here spectral splentic stand the test of time start from scratch bus start over strongly recommend subconsciously arrange cognation piccalilli عدلیه تفاصیل مبادی آداب پیراهن پرنده پا بلوط بازو آشغال ماهی شمشیری ماهی هادوک ماهی کف‌زی ماهی اسنپر ماهی سی بس ماهی فرشته‌ای
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.