امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Villainy

ˈvɪləni ˈvɪləni
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable
پستی، بدذاتی، جنایت، شرارت، تبهکاری، بدجنسی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- They justified every villainy in the name of patriotism.
- آن‌ها هرگونه شرارت را به نام میهن‌پرستی توجیه می‌کردند.
- The hero's mission was to rid the world of villainy and restore peace and justice.
- ماموریت قهرمان این بود که دنیا را از شرارت برهاند و صلح و عدالت را بازگرداند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد villainy

  1. noun Degrading, immoral acts or habits
    Synonyms: bestiality, corruption, depravity, flagitiousness, immorality, perversion, turpitude, vice, villainousness, wickedness
  2. noun The quality of evil by virtue of villainous behavior
    Synonyms: depravity, knavery, wickedness, baseness, viciousness, atrocity, corruptness, villainousness, rascality, scoundrelism, turpitude, vileness

ارجاع به لغت villainy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «villainy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/villainy

لغات نزدیک villainy

پیشنهاد بهبود معانی