آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۲ آذر ۱۴۰۲

    Bad

    bæd bæd

    صفت تفضیلی:

    worse

    صفت عالی:

    worst

    معنی bad | جمله با bad

    adjective A1

    بد

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی مقدماتی

    مشاهده

    bad weather

    هوای بد

    bad temper

    خلق بد

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    bad plumbing

    لوله‌کشی بد

    bad writer

    نویسنده‌ی بد

    bad painting

    نقاشی بد

    bad news

    خبر بد

    bad spelling

    املای بد

    a bad boy

    پسر بد

    It's not bad.

    بد نیست.

    adjective

    بد‌اخلاق، بدخو

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس
    adjective

    معیوب، بدساخت، خراب، سرهم بند

    a bad apple

    سیب خراب

    adjective

    شیطان، بدجنس، تخس، ناباب، شریر، بدکار

    a bad man

    آدم بد

    adjective

    زشت، زننده

    a bad smell

    بوی زننده

    adjective

    شدید

    a bad storm

    توفان شدید

    adjective

    پرغلط، اشتباه، ناصحیح

    adjective

    مضر، زیان‌آور

    bad for one's health

    مضر برای سلامتی

    adjective

    (احساس تأسف نسبت به کسی یا چیزی) متأسف

    I feel bad about it.

    درباره‌ی آن احساس بدی دارم، درباره‌ی آن متأسفم.

    It's too bad she didn't come.

    متأسفم که او نیامد.

    adjective

    (حقوق) فاقد اعتبار، غیرمعتبر، باطل، بی‌اعتبار، سوخت‌شده، لاوصول (وصول‌نشدنی)

    a bad check

    چک بی‌محل

    a bad title

    قباله‌ی فاقد ارزش قانونی

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a bad debt

    طلب سوخت‌شده

    adjective

    کم استعداد، ناشی

    He drives bad.

    او بد می‌راند، او بد رانندگی می‌کند.

    adjective

    (امریکا - خودمانی) خوب، شیک، مؤثر

    adjective

    نا‌مساعد، خراب

    noun

    بد

    the good and the bad

    خوب و بد (خیر و شر)

    noun

    اشتباه، غلط

    adverb

    به‌طور بد، به‌طور ناشایسته، به‌بدی

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد bad

    1. adjective poor quality
      Synonyms:
      poor awful terrible lousy inferior rough cheap crappy incorrect imperfect faulty defective unsatisfactory unacceptable inadequate erroneous deficient substandard gross garbage sad cheesy junky crummy cruddy icky dreadful atrocious stinking blah off careless slipshod synthetic fallacious grungy amiss not good godawful abominable raunchy beastly the pits bad news downer bottom out bummer diddly
      Antonyms:
      good right honest worthy reputable upright virtuous
    1. adjective harmful
      Synonyms:
      dangerous harmful hurtful damaging injurious detrimental unhealthy ruinous
      Antonyms:
      good advantageous beneficial profitable honest virtuous benevolent
    1. adjective immoral
      Synonyms:
      wrong wicked evil vicious corrupt criminal immoral base mean sinful vile iniquitous reprobate villainous
      Antonyms:
      good right true honest just virtuous reputable
    1. adjective mischievous
      Synonyms:
      naughty disobedient unruly ill-behaved misbehaving
    1. adjective decayed
      Synonyms:
      rotten spoiled sour rancid off moldy putrid
      Antonyms:
      good ok undecayed
    1. adjective severe
      Synonyms:
      serious intense harsh painful terrible grave distressing disastrous
    1. adjective sick
      Synonyms:
      ill unwell sick ailing diseased
    1. adjective sorry
      Synonyms:
      sad down low upset guilty sorry dejected downcast downhearted regretful apologetic disconsolate remorseful crestfallen contrite conscience-stricken woebegone
    1. adjective distressing
      Synonyms:
      unpleasant unhappy troubling disagreeable distressed discouraging adverse unfavorable unfortunate displeasing troubled gloomy grim melancholy

    Collocations

    bad breath

    بوی بد دهان

    from bad to worse

    از بد بدتر

    Idioms

    bad news travels fast

    خبر بد زود به گوش همه می‌رسد.

    خبر بد زود پراکنده می‌شود.

    go to the bad

    (عامیانه) بدجنس و فاسد شدن، منحط شدن

    in bad

    (امریکا - عامیانه) دچار دردسر و گرفتاری، مغضوب

    not bad

    (عامیانه) نه بد، نسبتاً خوب

    not half bad (not so bad)

    (عامیانه) نه آنچنان بد، قابل‌قبول

    Idioms بیشتر

    too bad

    چه بد، چقدر بد، حیف شد، متأسفم، متأسفانه، بد شد که

    سوال‌های رایج bad

    صفت تفضیلی bad چی میشه؟

    صفت تفضیلی bad در زبان انگلیسی worse است.

    صفت عالی bad چی میشه؟

    صفت عالی bad در زبان انگلیسی worst است.

    ارجاع به لغت bad

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «bad» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bad

    لغات نزدیک bad

    • - baculiform
    • - baculum
    • - bad
    • - bad at something
    • - bad blood
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    forever forgive and forget formality former fortitude fortuitous fortunately fountain of youth four hundred frederick fresh air Friday fungible furthermore futuristic معذب اسطوخدوس قلک غفلت کردن غافل شدن لب مطلب مشکل تانک الم‌شنگه عسکری آروغ آقا اسطرلاب جناغ سینه طاقدیس
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.