سرافکنده، مغموم، دمغ، پکر، افسرده
(Shakespeare) let it make thee crestfallen.
باشد که این تو را سرافکنده کند.
She seemed crestfallen and that was hard for me.
او دمغ به نظر میرسید و این برای من سخت بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «crestfallen» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/crestfallen