فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Inconsolable

ˌɪnkənˈsoʊləbl ˌɪnkənˈsəʊləbl

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

داغ‌دیده، دل‌شکسته، دلداری‌ناپذیر، تسلی‌ناپذیر، غیرقابل‌تسلیت، تسکین‌ناپذیر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

the mother of the drowned child was inconsolable.

اصلاً نمی‌شد مادری را که کودکش در آب خفه شده بود، دلداری داد.

The boy was inconsolable after the death of his dog.

پسر بعد از مرگ سگش داغ‌دیده بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد inconsolable

  1. adjective brokenhearted
    Synonyms:
    sad heartbroken dejected disconsolate despairing discouraged distressed heartsick forlorn desolate unconsolable comfortless
    Antonyms:
    happy understanding consolable

ارجاع به لغت inconsolable

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inconsolable» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/inconsolable

لغات نزدیک inconsolable

پیشنهاد بهبود معانی