امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Disconsolate

dɪˈskɑːnslət dɪsˈkɒnslət
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
پریشان، دلشکسته، تسلی‌ناپذیر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- The death of my father left me utterly disconsolate.
- مرگ پدرم مرا عمیق سوگمند کرد.
- disconsolate parents
- والدین تسلی‌ناپذیر
- disconsolate graveyards
- گورستان‌های غم‌افزا
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد disconsolate

  1. adjective depressed, unhappy
    Synonyms:
    bad black blue cheerless cold comfortless crestfallen crushed dark dejected desolate despairing destroyed dispirited distressed doleful down downcast downhearted dreary forlorn gloomy grief-stricken heartbroken hopeless hurting inconsolable in pain in the pits low melancholy miserable ripped sad somber sorrowful torn-up woebegone woeful wretched
    Antonyms:
    cheerful consoled happy solaced soothed

ارجاع به لغت disconsolate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «disconsolate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/disconsolate

لغات نزدیک disconsolate

پیشنهاد بهبود معانی