با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Disconsolate

dɪˈskɑːnslət dɪsˈkɒnslət
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
پریشان، دلشکسته، تسلی‌ناپذیر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The death of my father left me utterly disconsolate.
- مرگ پدرم مرا عمیق سوگمند کرد.
- disconsolate parents
- والدین تسلی‌ناپذیر
- disconsolate graveyards
- گورستان‌های غم‌افزا
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد disconsolate

  1. adjective depressed, unhappy
    Synonyms: bad, black, blue, cheerless, cold, comfortless, crestfallen, crushed, dark, dejected, desolate, despairing, destroyed, dispirited, distressed, doleful, down, downcast, downhearted, dreary, forlorn, gloomy, grief-stricken, heartbroken, hopeless, hurting, inconsolable, in pain, in the pits, low, melancholy, miserable, ripped, sad, somber, sorrowful, torn-up, woebegone, woeful, wretched
    Antonyms: cheerful, consoled, happy, solaced, soothed

ارجاع به لغت disconsolate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «disconsolate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/disconsolate

لغات نزدیک disconsolate

پیشنهاد بهبود معانی