پریشان، دلشکسته، تسلیناپذیر
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The death of my father left me utterly disconsolate.
مرگ پدرم مرا عمیق سوگمند کرد.
disconsolate parents
والدین تسلیناپذیر
disconsolate graveyards
گورستانهای غمافزا
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «disconsolate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/disconsolate