افسرده، گرفتار غم، غرق در اندوه، غم زده، اندوهبار، محزون، مغموم، افسرده
a lover's woebegone face.
چهرهی غمزدهی عاشق.
When he wants to go for a walk, the dog sits by the door with a woebegone expression.
زمانی که او میخواهد به پیادهروی برود، سگ با قیافهای غمزده کنار در مینشیند.
فلاکتبار، مصیبتآمیز، فلاکتزده، مفلوک، بلادیده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a woebegone village.
یک دهکدهی مصیبتدیده.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «woebegone» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/woebegone