با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Grim

ɡrɪm ɡrɪm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    grimmer
  • صفت عالی:

    grimmest

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective C2
ترسناک، شوم، عبوس، سخت، ظالم

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- the grim commands of Timur
- فرمان‌های بی‌رحمانه‌ی تیمور
- grim courage
- شجاعت سرسختانه
- We were ready to do grim battle for our freedom.
- ما آماده بودیم در راه آزادی تا سر حد جان مبارزه کنیم.
- a grim face
- قیافه‌ی در‌هم (آشفته)
- grim purpose
- اراده‌ی استوار
- the grim task of burying the dead
- کارشاق تدفین مردگان
- the grim walls of the prison
- دیوارهای غم‌افزای زندان
- a grim tale
- داستانی واهمه‌انگیز
- I feel pretty grim
- احساس می‌کنم که مریضم (حالم چندان خوب نیست)
- Her paintings are really grim.
- نقاشی‌های او واقعاً گند است.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد grim

  1. adjective hopeless, horrible in manner, appearance
    Synonyms: austere, barbarous, bleak, cantankerous, churlish, crabbed, cruel, crusty, dogged, ferocious, fierce, forbidding, foreboding, formidable, frightful, funereal, ghastly, gloomy, glowering, glum, grisly, grouchy, gruesome, grumpy, harsh, hideous, horrid, implacable, inexorable, intractable, merciless, morose, ominous, relentless, resolute, ruthless, scowling, severe, shocking, sinister, somber, sour, splenetic, stern, stubborn, sulky, sullen, surly, terrible, truculent, unrelenting, unyielding
    Antonyms: bright, cheerful, happy, hopeful, joyful, sunny

Idioms

ارجاع به لغت grim

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «grim» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/grim

لغات نزدیک grim

پیشنهاد بهبود معانی