فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Grimace

ɡrɪˈmeɪs / / ˈɡrɪməs ɡrɪˈmeɪs / / ˈɡrɪməs ɡrɪˈmeɪs / / ˈɡrɪməs

گذشته‌ی ساده:

grimaced

شکل سوم:

grimaced

سوم‌شخص مفرد:

grimaces

وجه وصفی حال:

grimacing

شکل جمع:

grimaces

معنی و نمونه‌جمله

noun verb - intransitive

ادا و اصول، شکلک، دهن‌کجی، نگاه‌ریایی، تظاهر

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

Upon seeing the fat lady he grimaced.

به محض دیدن خانم چاق قیافه‌ی خود را درهم کشید.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد grimace

  1. noun scowling facial expression
    Synonyms:
    face scowl frown mouth mug moue wry face sneer smirk mouthing smile
    Antonyms:
    smile grin
  1. verb make a pained expression
    Synonyms:
    frown scowl make a face screw up one’s face mug mouth smirk sneer distort deform contort misshape make a wry face
    Antonyms:
    smile grin

ارجاع به لغت grimace

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «grimace» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/grimace

لغات نزدیک grimace

پیشنهاد بهبود معانی