گذشتهی ساده:
distortedشکل سوم:
distortedسومشخص مفرد:
distortsوجه وصفی حال:
distortingکج کردن، تحریف کردن، از شکل طبیعی انداختن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a heap of distorted metals
تودهای از فلزات کجومعوج
Her face was distorted by pain.
صورتش از درد درهم پیچیده بود.
to distort the facts
واقعیات را تحریف کردن
a distorted view of history
برداشت تحریفشدهای از تاریخ
a distorting mirror
آینهی نابهنجارنما( از شکل افتاده)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «distort» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/distort