امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Snow

snoʊ snəʊ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    snowed
  • شکل سوم:

    snowed
  • سوم‌شخص مفرد:

    snows
  • وجه وصفی حال:

    snowing
  • شکل جمع:

    snows

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A1
آب‌و‌هوا برف

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- to shovel snow
- برف روفتن (پارو کردن)
- seventy days after Nowruz a snow fell ...
- ز بعد هفتاد نوروز یک برفی افتاد ...
verb - transitive verb - intransitive
آب‌و‌هوا برف باریدن، برف آمدن
- It snowed for three days.
- سه روز برف آمد.
- It is snowing.
- دارد برف می‌آید.
verb - transitive
گول زدن، اغفال کردن، فریفتن، فریب دادن
- I was really snowed by his magnificent house and rich jewelry.
- خانه‌ی مجلل و جواهرات گران قیمت او مرا واقعاً تحت‌تأثیر قرار داد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد snow

  1. noun A snowstorm
    Synonyms: blizzard, snowfall, coke, firn, snow flurry, blow, graupel, nose-candy, snowstorm, c
  2. noun Frozen vapor
    Synonyms: sleet, snow crystal, snowflake, slush, snowdrift, snowbank, snow blanket, powder snow, snowfall, snow pack, fall of snow, snow field
  3. noun A drug
    Synonyms: opium, cocaine, coke, heroin
  4. verb To fall or let fall as snow
    Synonyms: storm, whiten, blanket, spit snow, blizzard, cover, pelt, shower, sleet
  5. verb To mislead
    Synonyms: bamboozle, overawe, beguile, hoodwink, to pull the wool over someone's eyes, pull the wool over someone's eyes, lead by the nose, play false
  6. noun English writer of novels about moral dilemmas in academe (1905-1980)
    Synonyms: C. P. Snow, charles percy snow, Baron Snow of Leicester
  7. adjective
    Synonyms: nival, niveous, snowy

Phrasal verbs

ارجاع به لغت snow

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «snow» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/snow

لغات نزدیک snow

پیشنهاد بهبود معانی