گذشتهی ساده:
snowedشکل سوم:
snowedسومشخص مفرد:
snowsوجه وصفی حال:
snowingشکل جمع:
snowsتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
snow somebody (or something) in (or up)
در برف گیر افتادن یا گیر انداختن
مشغلهی زیاد داشتن، بیش ازحد توانایی در کاری مستغرق شدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «snow» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/snow