گذشتهی ساده:
snowedشکل سوم:
snowedسومشخص مفرد:
snowsوجه وصفی حال:
snowingشکل جمع:
snowsآبوهوا برف
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی آبوهوا
Children love to play in the snow.
کودکان عاشق برفبازی هستند.
We eagerly waited for the first snow of the winter.
ما مشتاقانه منتظر اولین برف زمستانی بودیم.
The snow glistened under the bright sunlight.
برف زیر نور شدید خورشید میدرخشید.
کوکائین
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The police intercepted a shipment of snow.
پلیس یک محمولهی کوکائین را توقیف کرد.
The dealer had packaged the snow in small plastic bags.
ساقی کوکائین را در کیسههای پلاستیکی کوچک بستهبندی کرده بود.
آبوهوا برف باریدن، برف آمدن
It will snow tomorrow, covering the ground in white.
فردا برف خواهد بارید و زمین سفیدپوش میشود.
It started to snow just as we arrived at the café.
درست زمانی که به کافه رسیدیم برف شروع به باریدن کرد.
The weather forecast predicts it will snow tomorrow.
هواشناسی برای فردا بارش برف را پیشبینی میکند.
انگلیسی آمریکایی (با حرف زدن بسیار و ارائهی حجم وسیعی از اطلاعات) گول زدن، اغفال کردن، فریفتن، فریب دادن
The con artist attempted to snow the victims with false promises.
فرد شارلاتان سعی کرد تا با وعدههای دروغین قربانیان را اغفال کند.
He attempted to snow the committee with false statistics.
او تلاش کرد تا با استفاده از اطلاعات آماری نادرست، کمیته را فریب دهد.
snow somebody (or something) in (or up)
در برف گیر افتادن یا گیر انداختن
مشغلهی زیاد داشتن، بیش ازحد توانایی در کاری مستغرق شدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «snow» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/snow