چشمبندی کردن، فریب دادن، اغفال کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He was hoodwinked by the car's appearance and now he is regretful.
او گول ظاهر اتومبیل را خورد و حالا پشیمان است.
She was hoodwinked into buying that old bicycle.
با چشمبندی دوچرخهی قراضه را به او انداختند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «hoodwink» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hoodwink