آیکن بنر

زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌های دیگر به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Blow

bloʊ bləʊ

گذشته‌ی ساده:

blew

شکل سوم:

blown

سوم‌شخص مفرد:

blows

وجه وصفی حال:

blowing

شکل جمع:

blows

معنی blow | جمله با blow

noun verb - transitive verb - intransitive adverb B1

دمیدن، وزیدن، در اثر دمیدن ایجاد صدا کردن، ترکیدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

One blow of wind will topple the tree.

یک وزش باد درخت را خواهد انداخت.

A cold wind was blowing from the north.

باد سردی از سوی شمال می‌وزید.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

She kept blowing on her burned finger.

مرتب به انگشت سوخته‌اش فوت می‌کرد.

The whale was blowing a jet of water into the air.

نهنگ فواره‌ای از آب به هوا می‌دمید.

He smoked and blew the smoke into the air.

سیگار می‌کشید و دود آن را به هوا می‌دمید (می‌فرستاد).

Ali blew his trumpet.

علی شیپورش را به صدا درآورد (زد).

The wind blew the paper away.

باد کاغذ را برد.

The front tire blew out.

لاستیک جلو (اتومبیل) پکید.

The lights went out because the fuse had been blown.

چراغ‌ها خاموش شد چون فیوز سوخته بود.

He blew town.

از شهر جیم شد.

After a few kilometers the engine blew.

چند کیلومتر که رفتیم موتور از کار افتاد.

He blew his nose with a handkerchief.

با دستمال دماغش را گرفت.

Within two years he blew his father's wealth.

ثروت پدری را دو ساله به باد داد.

They gave you a chance but you blew it.

به تو فرصت دادند؛ ولی آن را از دست دادی.

They blew our cover.

استتار ما را آشکار کردند.

a fist blow

ضربه‌ی مشت

He gave him a blow with his sword.

با شمشیر ضربه‌ای به او زد.

With his club he gave him a blow on the head.

با چوگان بر سرش کوفت.

He struck a blow for liberty.

او در راه آزادی می‌کوشید.

The death of her husband was a severe blow to Batool.

مرگ شوهر برای بتول ضربه‌ی بزرگی بود.

a blow against the atomic bomb

ضربه‌ای علیه بمب اتمی

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد blow

  1. noun blast, rush of air, wind
  1. verb make sound, usually with instrument
  1. verb leave suddenly
    Synonyms:
    Antonyms:
  1. verb ruin chance
    Antonyms:
  1. verb use up money
    Antonyms:

Phrasal verbs

blow in

(امریکا ـ عامیانه) وارد شدن، سر رسیدن

blow into

باد کردن، (در چیزی) دمیدن

blow off

شانه خالی کردن، اعتنا نکردن، نادیده گرفتن

رابطه‌ای را تمام کردن

سرآمد بودن، بهتر عمل کردن، موفق‌تر بودن

blow out

(شمع و غیره) با فوت خاموش کردن، پف کردن

(تایر) پنچر شدن، ترکیدن

blow over

خودبه‌خود گذشتن، برطرف شدن، گذشتن، طی شدن، رد شدن

(در اثر وزش باد) افتادن

Phrasal verbs بیشتر

blow up

منفجر شدن، منفجر کردن، ترکیدن

باد کردن

جوش آوردن، عصبانی شدن

Idioms

blow hot and cold

دودلی کردن، مردد بودن، (نسبت به شخص یا چیزی) سرد و گرم بودن

دائم تغییر کردن، سرد و گرم شدن، علاقه‌مند و بی‌علاقه شدن

blow someone away

(عامیانه) 1- کشتن (با گلوله) 2- دستخوش احساسات یا شگفتی شدید کردن

blow someone's mind

(امریکا ـ عامیانه) غرق در شگفتی کردن، مات و مبهوت کردن

at one blow

با یک ضربه

come to blows

گلاویز شدن، کتک کاری کردن

Idioms بیشتر

soften (or cushion) the blow

اثر ضربه یا چیز ناگواری را کم کردن

سوال‌های رایج blow

گذشته‌ی ساده blow چی میشه؟

گذشته‌ی ساده blow در زبان انگلیسی blew است.

شکل سوم blow چی میشه؟

شکل سوم blow در زبان انگلیسی blown است.

شکل جمع blow چی میشه؟

شکل جمع blow در زبان انگلیسی blows است.

وجه وصفی حال blow چی میشه؟

وجه وصفی حال blow در زبان انگلیسی blowing است.

سوم‌شخص مفرد blow چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد blow در زبان انگلیسی blows است.

ارجاع به لغت blow

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «blow» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/blow

لغات نزدیک blow

پیشنهاد بهبود معانی