آیکن بنر

بلک فرایدی - تا ۴۴٪ تخفیف

بلک فرایدی - تا ۴۴٪ تخفیف

خرید با تخفیف
آخرین به‌روزرسانی:

Blow

bloʊ bləʊ

گذشته‌ی ساده:

blew

شکل سوم:

blown

سوم‌شخص مفرد:

blows

وجه وصفی حال:

blowing

شکل جمع:

blows

معنی blow | جمله با blow

verb - intransitive verb - transitive B1

وزیدن، فوت کردن، به حرکت درآوردن (با باد)

A cold wind was blowing from the north.

باد سردی از سوی شمال می‌وزید.

She kept blowing on her burned finger.

مرتب به انگشت سوخته‌اش فوت می‌کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He smoked and blew the smoke into the air.

سیگار می‌کشید و دود آن را به هوا می‌دمید (می‌فرستاد).

The wind blew the paper away.

باد کاغذ را برد.

The whale was blowing a jet of water into the air.

نهنگ فواره‌ای از آب به هوا می‌دمید.

He blew his nose with a handkerchief.

با دستمال دماغش را گرفت.

He blew town.

از شهر جیم شد.

He struck a blow for liberty.

او در راه آزادی می‌کوشید.

verb - intransitive verb - transitive C2

نواختن، دمیدن، فوت کردن (در چیزی)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

Ali blew his trumpet.

علی شیپورش را به صدا درآورد (زد).

As soon as the referee blew the whistle, the game began.

به‌محض اینکه داور سوت را دمید، بازی آغاز شد.

verb - transitive

دمیدن (برای شکل‌دادن شیشه)

She learned how to blow glass after years of training in a traditional workshop.

پس‌از سال‌ها آموزش در کارگاه سنتی، نحوه‌ی شیشه‌گری با دمیدن را یاد گرفت.

The artist blew into the hot glass to form a round bowl.

هنرمند در شیشه‌ی داغ دمید تا کاسه‌ای گرد بسازد.

verb - transitive

منفجر کردن، ترکاندن، تخریب کردن، به هوا فرستادن، پودر کردن

A sudden explosion blew the machine to pieces.

انفجاری ناگهانی دستگاه را پودر کرد.

The old building was blown up to make space for a new mall.

ساختمان قدیمی برای ایجاد فضای مرکز خرید جدید تخریب شد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

After a few kilometers the engine blew.

چند کیلومتر که رفتیم موتور از کار افتاد.

If the pressure gets too high, it could blow the whole system apart.

اگر فشار خیلی زیاد شود، ممکن است کل سیستم را به باد دهد.

They gave you a chance but you blew it.

به تو فرصت دادند؛ ولی آن را از دست دادی.

They blew our cover.

استتار ما را آشکار کردند.

verb - intransitive verb - transitive

پریدن فیوز، سوختن فیوز

This machine keeps blowing fuses whenever it overheats.

هر وقت این دستگاه بیش از حد داغ می‌شود، فیوز می‌پراند.

If the fuse blows again, we may have a wiring problem.

اگر فیوز دوباره بپرد، احتمالاً مشکل سیم‌کشی داریم.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The lights went out because the fuse had been blown.

چراغ‌ها خاموش شد چون فیوز سوخته بود.

verb - intransitive informal

ترکیدن، پنچر شدن (تایر)

If your tire blows while driving fast, keep the wheel steady and slow down.

اگر هنگام رانندگی با سرعت، لاستیکت بترکد، فرمان را ثابت نگه دار و سرعت را کم کن.

We had to stop on the highway because a rear tire blew out.

چون لاستیک عقب پنچر شد، مجبور شدیم در بزرگراه توقف کنیم.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The front tire blew out.

لاستیک جلو (اتومبیل) پکید.

verb - transitive informal

هدر دادن پول، پول را به باد دادن، پول را خرج الکی کردن، ولخرجی کردن

Within two years he blew his father's wealth.

ثروت پدری را دو ساله به باد داد.

If you keep blowing money like this, you’ll never save enough.

اگر همین‌طور ولخرجی کنی، هیچ‌وقت به اندازه‌ی کافی پس‌انداز نخواهی کرد.

noun countable C2

ضربه (با دست یا سلاح)

He gave him a blow with his sword.

با شمشیر ضربه‌ای به او زد.

With his club he gave him a blow on the head.

با چوگان بر سرش کوفت.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a fist blow

ضربه‌ی مشت

noun countable C2

ضربه‌ی روحی، لطمه، شوک، فاجعه

The death of her husband was a severe blow to Batool.

مرگ شوهر برای بتول ضربه‌ی بزرگی بود.

The company’s bankruptcy came as a huge blow to the local economy.

ورشکستگی شرکت، شوک بزرگی برای اقتصاد محلی بود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a blow against the atomic bomb

ضربه‌ای علیه بمب اتمی

noun singular countable

فوت، دم، وزش، دمیدن

One blow of wind will topple the tree.

یک وزش باد، درخت را خواهد انداخت.

She cleared the dust off the book with a quick blow.

او با یک فوت، گردوغبار را از روی کتاب پاک کرد.

noun singular countable

انگلیسی بریتانیایی قدیمی گردشی در هوای تازه، قدم‌ زدن در هوای آزاد، هوایی خوردن

I usually take a blow in the morning to start my day with energy.

معمولاً صبح‌ها، قدمی می‌کنم تا روزم را با انرژی شروع کنم.

They went out for a blow to enjoy the cool evening breeze.

آن‌ها برای گردش بیرون رفتند تا از نسیم خنک عصر لذت ببرند.

noun slang uncountable

انگلیسی بریتانیایی حشیش، ماری‌جوانا، گل (نوعی ماده‌ی مخدر)

They were smoking blow behind the building after the concert.

آن‌ها بعداز کنسرت، پشت ساختمان گل می‌کشیدند.

The police found several bags of blow hidden in the car.

پلیس، چند کیسه ماری‌جوانا را که در ماشین پنهان شده بود، پیدا کرد.

noun slang uncountable

انگلیسی بریتانیایی کوکائین، کُک

She said she quit blow years ago and hasn’t touched it since.

او گفت سال‌هاست کوکائین را ترک کرده است.

He was caught trying to sell blow outside the nightclub.

هنگام تلاش برای فروش کوکائین بیرون باشگاه دستگیر شد.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد blow

  1. noun blast, rush of air, wind
  1. verb make sound, usually with instrument
  1. verb leave suddenly
    Synonyms:
    Antonyms:
  1. verb ruin chance
    Antonyms:
  1. verb use up money
    Antonyms:

Phrasal verbs

blow in

(امریکا ـ عامیانه) وارد شدن، سر رسیدن

blow into

باد کردن، (در چیزی) دمیدن

blow off

شانه خالی کردن، اعتنا نکردن، نادیده گرفتن

رابطه‌ای را تمام کردن

سرآمد بودن، بهتر عمل کردن، موفق‌تر بودن

blow out

(شمع و غیره) با فوت خاموش کردن، پف کردن

(تایر) پنچر شدن، ترکیدن

blow over

خودبه‌خود گذشتن، برطرف شدن، گذشتن، طی شدن، رد شدن

(در اثر وزش باد) افتادن

Phrasal verbs بیشتر

blow up

منفجر شدن، منفجر کردن، ترکیدن

باد کردن

جوش آوردن، عصبانی شدن

blow away

چیزی را به وزش باد سپردن

چیزی را به وسیله‌ی هوا پراکنده کردن یا حرکت دادن

کسی را با تیراندازی کشتن

مبهوت کردن، تحت‌ تأثیر قرار دادن

blow down

افتادن چیزی بر اثر وزیدن باد

blow past

به‌ راحتی غالب شدن، از پس اقدام امنیتی یا محدودیت برآمدن

Collocations

blow one's nose

دماغ خود را گرفتن (با دستمال و غیره)، بینی خود را پاک کردن

blow the whistle

لو دادن، افشاگری کردن، (به‌منظور گزارش تخلف یا فساد) سوت‌زنی

blow down fences

باد نرده ها را انداخت/خراب کرد

severe blow

ضربه شدید، ضربه سخت

Idioms

blow hot and cold

دودلی کردن، مردد بودن، (نسبت به شخص یا چیزی) سرد و گرم بودن

دائم تغییر کردن، سرد و گرم شدن، علاقه‌مند و بی‌علاقه شدن

blow someone away

(عامیانه) 1- کشتن (با گلوله) 2- دستخوش احساسات یا شگفتی شدید کردن

blow someone's mind

(امریکا ـ عامیانه) غرق در شگفتی کردن، مات و مبهوت کردن

at one blow

با یک ضربه

come to blows

گلاویز شدن، کتک کاری کردن

Idioms بیشتر

soften (or cushion) the blow

اثر ضربه یا چیز ناگواری را کم کردن

blow the whistle

لو دادن، افشاگری کردن، (به‌منظور گزارش تخلف یا فساد) سوت‌زنی

blow someone's brains out

گلوله به مغز کسی زدن، مغز کسی را متلاشی کردن

blow (or clear) the cobwebs away

(در مورد انسان) سر حال آوردن، (در مورد موتور و غیره) روان کردن

blow one's cork

(امریکا - عامیانه) از جا دررفتن، خشمگین شدن

blow a fuse

1- فیوز پراندن، فیوز سوزاندن 2- (عامیانه) از کوره در رفتن، از جا در رفتن

blow the gaff

(عامیانه - انگلیس) دهن‌لقی کردن، سری را فاش کردن

to blow a gasket

(عامیانه) خشمناک شدن، از جا دررفتن

blow one's own horn

(عامیانه) خودستایی کردن

blow a kiss

(با دست) ماچ پراندن، بوسه به سوی کسی فرستادن

let (or blow) off steam

(عامیانه) دق دل خالی کردن، تمدد اعصاب کردن، کام دل گرفتن

blow one's top

(امریکا - عامیانه) 1- از جا در رفتن، آتشی شدن 2- دیوانه شدن

blow one's own trumpet

(با سر و صدا) از خود تعریف کردن، به سود خود تبلیغ کردن

سوال‌های رایج blow

گذشته‌ی ساده blow چی میشه؟

گذشته‌ی ساده blow در زبان انگلیسی blew است.

شکل سوم blow چی میشه؟

شکل سوم blow در زبان انگلیسی blown است.

شکل جمع blow چی میشه؟

شکل جمع blow در زبان انگلیسی blows است.

وجه وصفی حال blow چی میشه؟

وجه وصفی حال blow در زبان انگلیسی blowing است.

سوم‌شخص مفرد blow چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد blow در زبان انگلیسی blows است.

ارجاع به لغت blow

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «blow» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/blow

لغات نزدیک blow

پیشنهاد بهبود معانی