با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Percussion

pərˈkʌʃn pəˈkʌʃn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun
    ضربت، دق، (موسیقی) اسباب‌های ضربی مثل طبل و دنبک
    • - They use flint and steel in making fire by percussion.
    • - آنان برای ایجاد آتش از کوبیدن سنگ چخماق به پولاد استفاده می‌کنند.
    • - A drum is a percussion instrument.
    • - طبل یک ساز کوبه‌ای است.
    • - a percussion quartet
    • - یک کوارتت کوبه‌ای
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد percussion

  1. noun Violent forcible contact between two or more things
    Synonyms: bump, collision, concussion, crash, impact, jar, jolt, shock, smash
  2. noun Tapping a part of the body for diagnostic purposes
    Synonyms: collision, blow, shock, impact, percussion section, pleximetry, jolt, sound, rhythm-section

ارجاع به لغت percussion

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «percussion» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/percussion

لغات نزدیک percussion

پیشنهاد بهبود معانی