گذشتهی ساده:
crashedشکل سوم:
crashedسومشخص مفرد:
crashesوجه وصفی حال:
crashingشکل جمع:
crashesاقتصاد (ناگهان و بسیار) افت کردن، بسیار خراب شدن (وضع کاسبی)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی اقتصاد
Their business crashed.
وضع کاسبی آنها یکباره خراب شد.
در هم شکستن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He ran crashing through the branches.
او دواندوان شاخهها را شکست و رد شد.
سقوط کردن هواپیما
The airplane crashed.
هواپیما سقوط کرد.
The crash cost fifty lives.
سقوط (هواپیما) به قیمت جان پنجاه نفر تمام شد.
سروصدا کردن
Suddenly I heard a loud crash.
ناگهان صدای بلندی به گوشم رسید.
the crash of thunder
(صدای) غرش تندر
(بدون بلیط یا دعوت) وارد شدن، (به مهمانی یا نمایش و غیره) ناخوانده رفتن
They got drunk and decided to crash the wedding reception.
مست کردند و تصمیم گرفتند دزدکی به جشن عروسی راه یابند.
باعث از کار افتادن (کامپیوتر، برنامه، جزء) شدن
حمله ور شدن
برخورد کردن، سقوط کردن
He crashed the car against a cliff and died.
ماشین را به صخره زد و کشته شد.
اقتصاد سقوط کردن، خراب شدن (بازار، تجارت)
(عامیانه) خسته شدن، خوابیدن
کامپیوتر کار ایستا شدن (از کار افتادن کامپیوتر به واسطه عیب سخت افزار یا نرم افزار)، از کار افتادن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کامپیوتر
اقامت موقت داشتن
مصرف کردن (کوکائین برای طولانی مدت)
(غیررسمی) بروز عوارض جانبی
پارچهی حولهای، پارچه ی زبر و درشت باف، پارچهای که برای استقامت جلد کتاب استفاده میکنند
اقتصاد خرابی، کسادی، شکست، افت (بازار، کاسبی، تجارت)
The national economy crashed.
اقتصاد ملی از هم پاشیده شد.
to crash a glass against a wall
لیوان را به دیوار کوبیدن و شکستن
ضربتی
a crash program to build roads
برنامهی ضربتی برای ساختن جاده
نردهی کنار جاده (برای جلوگیری از سقوط اتومبیل و غیره)، دیواره
کلاس فشرده
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «crash» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/crash