گذشتهی ساده:
collidedشکل سوم:
collidedسومشخص مفرد:
collidesوجه وصفی حال:
collidingتصادف کردن، تصادم کردن، به هم خوردن، برخورد کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
The cyclist lost control of his bike and collided with a pedestrian on the sidewalk.
دوچرخهسوار کنترل دوچرخه خود را از دست داد و با عابر پیاده در پیادهرو تصادف کرد.
Two trucks collided.
دو کامیون با هم تصادم کردند.
در تضاد بودن، برخورد داشتن، مغایر هم بودن، تضاد داشتن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The interests of these two groups collided.
منافع این دو گروه در تضاد است.
The two political candidates collided during the debate.
این دو کاندیدای سیاسی در جریان مناظره با هم تضاد داشتند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «collide» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/collide