با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Jolt

dʒoʊlt dʒəʊlt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    jolted
  • شکل سوم:

    jolted
  • سوم شخص مفرد:

    jolts
  • وجه وصفی حال:

    jolting
  • شکل جمع:

    jolts

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - transitive
    تکان دادن، دست‌انداز داشتن، تکان خوردن، تکان، تلق‌تلق، ضربت، یکه
    • - The car went over a bump and my neck got jolted.
    • - ماشین از روی دست‌انداز رد شد و گردن من واخورد (ضربه خورد).
    • - The car's sudden stop jolted the passengers forward.
    • - توقف ناگهانی ماشین مسافران را به جلو پرتاب کرد.
    • - The fall jolted every bone in my body.
    • - آن افتادن، همه‌ی استخوان‌های بدنم را جابه‌جا کرد.
    • - The news of her death jolted everyone.
    • - خبر مرگ او همه را تکان داد.
    • - My criticism jolted them into action.
    • - انتقاد من آن‌ها را وادار به عمل کرد.
    • - The wagon jolted down the slope.
    • - گاری تکان‌خوران از سرازیری پایین آمد.
    • - The car jolted away on the bumpy road.
    • - اتومبیل با تکان زیاد در جاده‌ی پر دست‌انداز حرکت می‌کرد.
    • - I felt a series of jolts as the plane landed.
    • - هواپیما که درحال نشستن بود، چند تکان را احساس کردم.
    • - That news gave me a jolt.
    • - آن خبر دلم را فروریخت.
    • - Defeat gave a jolt to his self-confidence.
    • - شکست ضربه‌ای به اعتماد‌به‌نفس او وارد کرد.
    • - He poured me a jolt of brandy.
    • - او یک گیلاس براندی برایم ریخت.
    • - A jolt of fresh air!
    • - کمی هوای تازه!
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد jolt

  1. noun surprise; sudden push
    Synonyms: blow, bombshell, bounce, bump, clash, collision, concussion, double whammy, impact, jar, jerk, jog, jounce, jump, kick, lurch, percussion, punch, quiver, reversal, setback, shake, shock, shot, start, surprise, thunderbolt
  2. verb surprise; push suddenly
    Synonyms: astonish, bowl over, bump, churn, convulse, discompose, disturb, floor, jar, jerk, jog, jostle, knock, knock over, lay out, perturb, rock, shake, shake up, shock, shove, spring something on, stagger, start, startle, stun, throw a curve, upset

ارجاع به لغت jolt

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «jolt» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/jolt

لغات نزدیک jolt

پیشنهاد بهبود معانی