آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۶ اسفند ۱۴۰۲

    Churn

    tʃɜːrn tʃɜːn

    گذشته‌ی ساده:

    churned

    شکل سوم:

    churned

    سوم‌شخص مفرد:

    churns

    وجه وصفی حال:

    churning

    شکل جمع:

    churns

    معنی churn | جمله با churn

    verb - intransitive verb - transitive

    به تلاطم درآمدن، به هم خوردن، کف کردن، به کف آوردن (دریا و غیره)

    The storm caused the ocean waves to churn.

    طوفان باعث شد امواج اقیانوس به تلاطم درآید.

    The storm churning the ocean waves made sailing impossible.

    طوفان با به تلاطم درآوردن امواج اقیانوس سفر دریایی مرا غیرممکن کرد.

    verb - transitive

    کره گرفتن، کره‌گیری کردن (با تکان دادن شیر در مشک یا دستگاه)، زدن (دوغ یا شیر)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری

    She churned the milk.

    از شیر کره گرفت.

    Grandma always said that churning fresh milk was one of her favorite chores.

    مادربزرگ همیشه می‌گفت که زدن شیر تازه یکی از کارهای مورد علاقه‌ی او بود.

    verb - intransitive

    زیرورو شدن، به هم خوردن (شکم)

    The news of the accident made my stomach churn.

    خبر تصادف باعث شد شکمم زیرورو شود.

    Every time I think of the accident my stomach churns.

    هر وقت فکر آن حادثه را می‌کنم دلم زیر و رو می‌شود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The roller coaster ride caused my stomach to churn.

    ترن هوایی باعث شد شکمم به هم بخورد.

    verb - intransitive verb - transitive

    اقتصاد ریزش کردن، دچار ریزش شدن (از نظر تعداد مشتری)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی اقتصاد

    مشاهده

    The market is competitive, causing customers to churn more frequently.

    بازار رقابتی است و باعث می‌شود که مشتریان به‌طور مکرر ریزش کنند.

    The dissatisfied customers churned.

    مشتریان ناراضی ریزش کردند.

    noun countable

    مشک، کره‌گیر (دستگاه)

    The old-fashioned churn had been passed down through generations.

    این مشک قدیمی از نسلی به نسل دیگر منتقل شده بود.

    She placed the fresh cream in the churn, ready to transform it into rich homemade butter.

    او خامه‌ی تازه را در کره‌گیر ریخت تا آن را به کره‌ی خانگی تبدیل کند.

    noun countable

    انگلیسی بریتانیایی دبه‌ی شیر

    She carried the heavy churn carefully to avoid spilling any milk.

    برای جلوگیری از ریختن شیر، دبه‌ی شیر را با احتیاط حمل کرد.

    He used a churn to transport fresh milk from the cowshed.

    او برای انتقال شیر تازه از گاودانی از دبه‌ی شیر استفاده می‌کرد.

    noun singular uncountable

    اقتصاد ریزش (در تعداد مشتری)

    The company's churn rate was high.

    نرخ ریزش این شرکت بالا بود.

    Our goal is to reduce customer churn.

    هدف ما کاهش ریزش مشتریان است.

    verb - intransitive verb - transitive

    جایگزین کردن، جایگزین شدن (کارمند جدید با کارمند قدیمی) (به طور مکرر)

    Some companies believe it is necessary to churn their employees every few years.

    برخی از شرکت‌ها معتقدند که لازم است هر چند سال یک‌بار کارمندان خود را جایگزین کنند.

    Employee satisfaction plays a crucial role in preventing organizations from churning their staff.

    رضایت کارکنان نقش مهمی در جلوگیری از جایگزینی کارکنان توسط سازمان‌ها ایفا می‌کند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد churn

    1. verb mix up, beat
      Synonyms:
      stir up agitate mix up toss beat boil bubble simmer swirl jolt seethe ferment foam froth convulse moil

    Phrasal verbs

    churn out

    (با کمی تداعی منفی) با سرعت و به مقدار زیاد تولید کردن

    churn up

    هراسناک یا دلواپس یا عصبانی کردن

    Idioms

    my stomach churns

    دلم زیر و رو می‌شود، حالم به هم می‌خورد.

    سوال‌های رایج churn

    گذشته‌ی ساده churn چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده churn در زبان انگلیسی churned است.

    شکل سوم churn چی میشه؟

    شکل سوم churn در زبان انگلیسی churned است.

    شکل جمع churn چی میشه؟

    شکل جمع churn در زبان انگلیسی churns است.

    وجه وصفی حال churn چی میشه؟

    وجه وصفی حال churn در زبان انگلیسی churning است.

    سوم‌شخص مفرد churn چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد churn در زبان انگلیسی churns است.

    ارجاع به لغت churn

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «churn» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/churn

    لغات نزدیک churn

    • - churl
    • - churlish
    • - churn
    • - churn out
    • - churn up
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    forever forgive and forget formality former fortitude fortuitous fortunately fountain of youth four hundred frederick fresh air Friday fungible furthermore futuristic معذب اسطوخدوس قلک غفلت کردن غافل شدن لب مطلب مشکل تانک الم‌شنگه عسکری آروغ آقا اسطرلاب جناغ سینه طاقدیس
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.